ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

آموزش زبان پهلوی

زبان پهلوی، مادر زبانهای مردمان ایران از کردستان و بلوچستان... دیلم و مازندران، گیلان و خوزستان، خراسان و پارت، آذربایجان و ماد، اراک و پارس ... بلخ ، سغد و خوارزم و سمرقند، و کومش و لرستان و بختیاری سپاهان و کرمان و مکران و کوهستان و یزد است، و مادران ایرانی هر کدام در گوشه‌ای از این مرز بیمرز بگونه‌ای فرزندان خویش را با نغمه‌های این زبان پرورش می‌دهند! گوئی زبان پهلوی همچون خون، در جویبار رگهای ایرانیان، هر زمان با آهنگی ، وهر مکان با رنگی جریان دارد... اما در هر جای همراه با تپش دل فرهنگ کهنسال و دیرپای ایران می‌تپد. و با هر تپش همراهی خویش را با دیگر ر‌هروان این راه دراز آهنگ تاکید می‌کند؛ زبان... عاملی که احساس و اندیشه و فرهنگ مادر را به فرزند منتقل می‌کند در بیان اندیشه‌های آینده و در ایجاد ارتباط و هماهنگی ‌های معنوی و همراهی‌های جامعه بشری بسیار موثر است، و به همین روی است که ؛ متفکران و اندیشمندان جهان سعی کرده‌اند که تا آنجا که ممکن است این وسیله بزرگ ارتباط معنوی را یکسان کنند، و کوشش برای آموزش اسپرانتو در جهان ادامه دارد!1

با این حال نزدیک کردن شاخه‌های یک درخت تناور به یکدیگر، وحدت کامل بین اجزاء درخت پدید نمی‌آورد، اگر دیده‌ی جهان‌سنج، شاخه‌ها را دنبال کند، و وحدت آنها را در تنه‌ی درخت، و در ریشه آن ببیند، راز هماهنگی و وحدت جامعه بشری را بهتر درک  می‌کند.

امروزه با فاصله‌هائی که بین مردمان این  مرز و بوم در طی قرون اخیر افتاده است، این یگانگی به پریشانی مبدل شده است اما جوان بلوچ که به آهن، «آسِن» می‌گوید، اگر بداند که یوانک2 کردستان هم آنرا «آسِن» می‌نامد بهتر درک می‌کند که پس کرد و بلوچ دو شاخه از یک درخت‌اند!

باز اگر این دو بدانند که روستائی دامغانی آنرا «آهِن» می‌داند هر دو پی‌ می‌برند که این هر سه تلفظ در اصل یکی‌اند، و باز در برخورد به تلفظ خراسانی آن که «اَهَن» است، به واژه آهنگر بر خورند که بگونه«اهِن گر» بیان می‌شود، شاخه‌ای دیگر از این درخت را یافته‌اند. و اگر اینان بدانند که ریشه این واژه «سِن» و«آسِن» پهلوی است و باز همه از ریشه اوستائی و فارسی باستان «سَئین» و«اسَن» بر آمده‌اند، بیشتر به رگهای قلب نزدیک شده‌اند.

رسیدن به وحدت بیشتر، آنگاهست که بدانند این واژه در سانسکریت نیز معادل و مشابه واژه اوستائی آنست، پس یکباره وحدت پیشین، با ششصد میلیون نفر مردمان شبه قاره هند پیوند می‌خورد!...

آنگاه اگر با تپش قلب زمان و جهان در سوئی دیگر از این درخت تناور به پیش برویم با شگفتی خواهیم دید که بزبان آلمانی همین واژه بصورت اِیْسِن تلفظ می‌گردد... پیشتر می‌رویم و انگلیسیان را در می‌یابیم که بدان «آیرِن» می‌گویند... . آنگاهست که این یگانگی بزرگ خود را نشان می‌دهد، و دیگر؛ اگرقدرتمندان و دولتمردان را اندیشه جنگ و خونریزی بر سر مرزهای ساختگی است، ما را بر سر جهان بی مرز بی‌کرانه پروای جنگی و آهنگ ستیزی نخواهد بود .

فرانسوی می‌گوید: «تو - اِ - مون - پِر»
خراسانی می‌گوید: «تو – ای – پیَر - مو» ... تو پدر منی
نژاد گل می‌گوید «مامِر» و نژاد گیل می‌گوید «می - مار» ... مادر من .

اصفهانی می‌گوید «کی - اِس » ، و فرانسوی می‌گوید «کِس»، و ورامینی می‌گوید«کیه» و ایتالیایی می‌گوید«کیه» ... کیست؛ انگلیسی می‌گوید «مای - برادر»، فرانسوی می‌گوید«مون - فرر» گیلانی و طبرستانی می‌گوید «می - برر» و خراسانی می‌گوید«برارِ- مو» ... .

این جمله پرفسور هارولد والتربِیْلی رئیس انجمن فقه اللغه انگلستان را اگرچه در چند نامه دیگر نیز آورده ام، میبایستی بویژه در اینجا آورد که: «زبانهای هند و اروپائی، در طی قرون مختلف از چین (زبان ایرانی در دوره مغولان حتی در پکن هم بوسیله آلانان گفتگو می‌شد) تا جزایر ایرلند بدانها تکلم می‌کردند... بنابراین یک دانشجوی انگلیسی هم که بخواهد زبان مادری خود را نیک تحصیل کند، باید از کتیبه‌های فارسی باستان اطلاعاتی بدست آورد!3...»

ایرانیان نمی‌بایستی  بر سر گنج «خفته» باشند و این گنج بزرگ، زبان ایرانی است که زیباترین، شاعرانه‌ترین،عارفانه‌ترین اندیشه‌ها و عواطف بشری در حکیمانه‌ترین جملات و واژه‌های آن به جهان پیشکش شده است.
اندکی بخود آئیم...بجز از کتاب مقدس و انجیل بالاترین تیراژ چاپ در جهان رباعیات خیام است!!...

و تازه این ترجمه همگی نشانگر اندیشه ژرف خیام، که از ژرفای اقیانوس متلاطم و مواج فرهنگ ایرانی مایه و تموج گرفته، نیست، و بسیاری از رباعیات سست و بی‌مایه بدان افزوده شده است. با این حال استقبال جهانیان از این کتاب را به چه باید تأویل کرد؟

بازاریان اروپا، و ارباب نعمت و دولت آن دیار هر گاه ایران را با نامی خوانده‌اند... گاهی برای آنکه آنرا از اراک «عراق» که قسمتی از مرز ایران است بکلی جدا سازند، بدستور یک سیاستمدار بدبخت جهانخوار انگلیسی آنرا پرسیا نامیدند، زمانی آنرا کشور قالی و دورانی مملکت نفت و گاهی... .
اما حقیقت مطلق اینست که ایران کشور فردوسی و خیام و سعدی است، ایران خاستگاه بزگمهر،زرتشت و مزدک است.
ایران گاهواره تمدن و فرهنگ است، ایران را نه افتخار همه در جنگ است!
دمی بیندیشیم،در سالهای 625 هجری تا 675 چند امیر و اتابک و خواجه حرمسرا و مفتی و محتسب در شیراز بوده است، همزمان در نواحی دیگر ایران چندین و چند از این کبکبه و دبدبه ظاهری دولتمردان زبون و بیچاره؟...
اما آنان همگی به خاک رفتند و از آن میان سعدی زنده است. سعدی در جان و روان همه جهان زنده است٬ و همه متفکران بزرگ جهان سعدی را شاعر آسمانی ایران٬ شاعر آسمانی جهان خطاب میکنند!
از این گروه امیر و وزیر و شاه و شاهزاده و خدم و حشم پر طمطراق دربار پادشاهان٬ چه تأثیری در اندیشه و زندگانی ایرانی امروز بر جای است٬ الا آنکه هر ایرانی در روز چندین بار می‌گوید:

بنی آدم اعضای یک پیکرند              که در آفرینش ز یک گوهرند

از پانصد پیل و پیلبان و صد هزار لشکر محمودی و فاجعه‌های دربار و حرمسرایش هیچ نماند٬ گوهرهای دزدی او از هندوستان بی‌آزار نیز به اطراف جهان پراکنده گشت٬ اما امروز و دیروز و همیشه٬ هر انسان متفکر و اندیشمند٬این اندیشه بزرگ فردوسی را از روان خویش می‌گذراند که:

بنام خداوند جان و خرد

و باز خود می‌گوید که اندیشه را پروای گذشتن از این معنای شگرف نیست .
این گنج بزرگ را در یابیم٬ و با آن زندگی کنیم٬ و از آن راز هماهنگی و وحدت جامعه بشری را بیاموزیم و این کار ممکن نیست مگر آنکه زبان پهلوی را بیاموزیم و به میانجی آن به کتابهایی که به این زبان نوشته شده است دست یابیم و با آن سیر روحانی دیگری را در اوستا و سانسکریت بیاغازیم   و بدانیم که ریشه‌ی زبان‌های اروپائی در این سو است و جهانیان٬ فرزانگان خویش را دعوت به خواندن زبان ایرانی می‌کنند.

 

زبان پهلوی

دربارۀ نام پهلوی و زبان پهلوی٬ سه گونه تعریف شده است: نخست آنکه گروهی از نویسندگان پس از اسلام٬ آنرا منسوب به پهله دانسته‌اند٬ که آن نام پنج شهرستان آذربایجان٬ همدان٬ ماه‌نهاوند٬ ری و اصفهان بوده٬ و نیز گفته‌اند که فهلوی زبانی بوده است که شاهان ساسانی در مجالس خود بدان زبان سخن می‌گفته‌اند.

به این ترتیب٬ پهله نیمۀ غربی ایران را در بر می‌گیرد. اما روایات بسیاری هم هست که درباریان ساسانی به زبان دری سخن می‌گفته‌اند٬ که آن زبان خراسانیان است.

شمس قیس رازی در کتاب المعجم فی معائیر اشعار العجم می‌گوید که بیشتر مردمان عراق4 رغبت زیادی به انشاء و انشاد ابیات فهلوی دارند٬ و از قول و غزل‌های عربی و «دری» چنان لذت نمی‌برند که از فهلویات و از آنجا که شمس قیس٬ خود اهل ری بوده است در درستی گفته‌ی او شک نمی‌توان برد و بنابراین زبان ری نمی‌تواند زبان مرسوم دربار ساسانیان باشد.

از سوئی ترانه‌های بسیاری که از دوران‌های پس از اسلام در سرزمین ماد٬ یعنی آذربایجان و همدان و لرستان رایج بوده بنام فهلویات مشهور است. که از همه بیشتر و بهتر ترانه‌های باباطاهر همدانی است که کمتر ایرانی هست که با آن آشنائی نداشته باشد.

دیگر آنکه٬ به عقیده‌ی زبانشان و ایرانشناسی غربی٬ پهلوی٬ صورت دیگری از واژۀ «پرتوی» است که همان پارتی٬ یا اشکانی٬ یا خراسانی است.5

بنظر می‌رسد که چون عظمت دستگاه فرهنگی اشکانیان چنان بوده است که درباریان در زمان ساسانی نیز با همان زبان پارتیان ٬ یا پهلوی سخن می‌گفته‌اند٬ و بعلت نام «در» یا دربار بعداً به زبان دری موسوم گشته است.
این بود آنچه که سه گروه از نویسندگان و پژوهشگران دربارۀ زبان پهلوی گفته‌اند٬ اما آنچه که از شاهنامه برمی‌آید چنین است که زبان پهلوی ٬ زبان عمومی ایران بوده است. وآن هم منسوب است به « پَهْلَو».

نخستین باری که در شاهنامه از « پَهْلَو» یاد می‌شود در زمان «منوچهر» است یعنی زمانی که از نظر تاریخی معادل است با زمان پس از مهاجرت آریائیان و سه گروه شدن آنان :

بفرمود پس٬ تا منوچهر شاه                     ز«پهلو» به هامون گذارد سپاه

و چون در این شعر٬ « پَهْلَو» در مقابل «هامون» و دشت آمده٬ معلوم می‌شود که «پهلو» در اصل به معنی کوه و کوهستان بوده٬ و این معنی چندین بار دیگر نیز در شاهنامه تکرار شده است:

بفرمود٬ تا قارن رزم جوی                      ز«پهلو» به دشت اندر آورد روی

یا:

یکی لشکر آمد ز«پهلو» بدشت                     که از گرد اسبان٬ هوا تیره گشت

یا:

بفرمود٬ تا جمله بیرون شدند                     ز«پهلو» سوی دشت و هامون شدند

چون با این اشارات٬ شکی نمی‌ماند که «پهلو» در اصل به معنی کوهستان بوده است . بایستی درباره‌ی آن موشکافی کرد !

باستان شناسانی که در دشت ایران به اکتشاف پرداخته‌اند. شگفت زده شده‌اند که چطور از حدود شش هزار سال پیش به این طرف در دشت‌ها اسکلت انسان دیده شده است و پیش از آن نه.

دلیل بزرگ آن این است که آریائیان تا شش هزار سال پیش در کوهستانها و رودبارهای کوهستانی زندگی می‌کردند. و چون دشتهای ایران زمین خشک بوده است٬ زندگی در دشتها یا لااقل در همۀ دشتها ممکن نبوده. اما از حدود شش هزار سال پیش که در شاهنامه٬ با پادشاهی فریدون و ایرج و منوچهر از آن نام برده می‌شود٬ ایرانیان موفق به اختراع قنات یا کاریز شدند که انسان آریائی در دشت‌های ایرانشهر پراکنده شد٬ و اکنون آثار زندگی او و گورستانها و استخوانهایش در دشت بدست باستان‌شناس می‌رسد!

بنابراین مسکن اولیه‌ی آریائیان که «پهلو» یا کوهستان بود کم‌کم به دشت‌ها نیز کشیده شد٬ اما نام «پهلوی» بمعنی آریائی و ایرانی بر جای ماند .

اینست که در شاهنامه همه از «پهلوی» معنی ایرانی بر می‌آید٬ نه یک قوم مثل سیستانیان٬ یا پارسیان٬ یا مادها بلکه «پهلوی» شامل همه‌ی اقوام آریائی٬ ایرانی است٬ چنانکه افزون بر زبان پهلوی یا «پهلوانی»٬ از کیش پهلوی٬ جامۀ پهلوی٬ سرود پهلوی٬ جوشن پهلوی٬و خط پهلوی در شاهنامه فراوان نام برده شده است٬ که چون همۀ آن مثال‌ها را نمی‌توان در اینجا آورد٬ برخی از آنها را برای آگاهی تو خوانندۀ نامۀ پهلوانی برگزیده ام:

سرود پهلوی:

سخن‌های رستم به نای و به رود                     بگفتند٬ بر« پهلوانی سرود»


جوشن پهلوی:

نشسته بر آن بارۀ خسروی                      بپوشیده٬ آن «جوشن پهلوی»


خط پهلوی:

نوشتن بیاموختش «پهلوی»                      نشستِ سر افرازی و خسروی


کیش پهلوی:

تبه کردی آن «پهلوی کیش» را                     چرا ننگریدی پس و پیش را؟


جامۀ پهلوی:

بخاک اندرون شد سرش ناپدید                     همه«جامۀ پهلوی» بردرید

بویژه در این شعر٬ بروشنی هر چه بیشتر«پهلوی» در برابر«رومی » و«چینی» آمده٬ و معنی «ایرانی» از آن بر می‌آید.

بفرمود٬ پس خلعتی خسروی                     ز رومی و چینی و از پهلوی


٭٭٭

اکنون که دانسته‌ایم «پهلوی» و «پهلوان» منسوب به «پهلو» بمعنی ایرانی است٬ خوب است بدانیم که ایرانیان به دلیل علمی فراوان٬ که اکنون پس از هزاران سال بزرگترین زبانشناسان و دانشمندان خاورشناس تأیید می‌شود٬ زبان خویش را زیباترین زبانها می‌دانستند و بنابراین نغمه‌سرائی بلبل را سخن پهلوی می‌شمردند٬ و در پایان این بخش بد نیست به سه شعر در این مورد توجه کنیم:

شعر نخست از فردوسی در مقدمۀ داستان رستم و اسفندیار:

نگه کن سحرگاه٬تا بشنوی                     ز بلبل٬ سخن گفتن پهلوی

شعر دوم از خیام:

روزی‌است‌ خوش‌و‌هوا‌‌ نه ‌گرم‌است‌ و نه ‌سرد                     ابر از رخ گلزارهمی شوید گرد
بلبل بزبان پهلوی با گل زرد                       فریاد همی زند که: می‌باید خورد

و آخرین از حافظ:

بلبل بشاخ سرو٬ به گلبانگ پهلوی                     می‌خواند؛ دوش درس مقامات معنوی

 

فارسی میانه


امروزه زبان شناسان در مورد زبان ایرانی سه دوره قائل شده‌اند و برای هر یک نامی بر گزیده‌اند که هنگام بررسی با یکدیگر نیامیزند.

1- فارسی باستان شامل زبان کهن پارسی هخامنشی٬ و زبان اوستائی که با پارسی نزدیکی بسیار دارد٬ و نیز با زبان کهن هندوستان یعنی سانسسکریت نزدیک است .
2- فارسی میانه شامل پهلوی اشکانی و پهلوی ساسانی.
3- فارسی جدید زبان فارسی دری پس از اسلام

پس موضوع این دفتر بررسی زبان فارسی میانه است. هرگاه مقصود اشاره به زبان اشکانیان٬ یا پهلوی کهن باشد٬ پهلوانیک بکار می‌رود و هرگاه مقصود از پهلوی نو و زبان دوران ساسانیان باشد پارسیک می‌آورند.

 

خط پهلوی

ابن الندیم نویسندۀ نامۀ گرامی الفهرست از قول روزبه پارسی (ابن مقفع) دانشمند بزرگ ایرانی می‌گوید که ایرانیان برای نویسندگی در رشته‌های گونه گون٬ هفت نوع خط داشته‌اند که متأسفانه بیش از سه نوع از آن خطها برای ما باقی نمانده است.

وی نام آن خطوط را هم یادآور شده است. اما چون همۀ آن نام‌ها بخوبی خوانده نمی‌شود نام همین سه خط باقیمانده را بیاد بسپریم .

1- دین دبیره که برای نوشتن اوستا بکار می‌رفته و می‌رود .

این خط دارای 44 علامت است و هم اکنون نیز کامل‌ترین خط جهان است و بجز از بعضی حروف مثل ض٬ یا ع یا حروف اختصاصی زبانهای دیگر٬ که در زبان ایرانی نبوده٬ از نظر واک‌های صدادار در جهان نظیر ندارد .

پس از آنکه اسکندر مقدونی٬ کتابهای ایران را بآتش کشید بلاش اشکانی٬ بدان هنگام که فرمان به گردآوری «نَسک»های بازمانده از کتابسوزان را داد٬ بدان روی که دبیرۀ کهن فراموش شده بود٬ این دبیره را برای نوشتن اوستا که در آن زمان گویشی کهن بوده و نیاز به حروف ویژه داشته از روی خط هام دبیره و با افزودن برخی نشانه‌ها پدید آوردند .

2- آم دبیره٬ یا هام دبیره که خط عمومی کتاب‌ها و نامه‌ها بوده و همین است که می‌خوانیم  آنرا فرا بگیریم .

3- گشته دبیره که برای نوشتن سنگ نوشته‌ها٬ قباله‌ها٬ سکه‌ها بکار می‌رفته و شباهت با هام دبیره دارد. خطهای دیگری مثل راز دبیره یا خط خسروی... نیز بوده است که به دست اعراب نابود شد.6

 

الفبا

الفبای هام دبیره با الفبای زبان فارسی وجوه اشتراکی دارد که فراگیری آنرا برای فارسی زبانان آسانتر می‌کند .
در الفبای زبان فارسی 15 علامت وجود دارد که برخی از آنانرا با اضافه کردن نقطه یا سرکش به صورتهای گونه گون می‌خوانیم . مثلاً علامتی که حرف «ب» را مجسم می‌کند با تغییر نقطه بصورت «ت»٬ «پ» و «ث» نیز خوانده می‌شود .
به همین ترتیب علامات اصلی خط هام دبیره «14» تا است که با تغییر اضافاتی بالغ بر 24 حرف می‌گردد٬ که برابر است با 24 حرف زبان فارسی.7

با این مقدمات می‌توان نگاهی به الفبای خط پهلوی افکند٬ اما لزومی ندارد که هم اکنون آنرا فرا گیرید٬ زیرا که آموزش حروف در میان واژه‌ها آسانتر و بهتر است . در اینجا می‌توان به وجوه اشتراک این الفبا با الفبای فارسی توجه کرد!


= آ . اَ


= ب


 = پ


 = ت


 = ج


 = چ


 = خ


 = د


= ذ


= ر



= ز



 = ژ

 


 = س

 
 = ش

 
= غ

 
= ف



= ک

 
= گ


= ل



= م



= ن


 = ﮪ


= و٬ او


 = ی٬ ای

 

یک نگاه به این الفبا٬ نشان می‌دهد که در آن مثلاً «آ» و «خ» و «ھ» از یک گروه‌اند و بصورت    مشخص می‌شوند .

یا آنکه حروف «ج»٬«د»٬«ذ»٬«گ» و«ی» یک گروه‌اند که با علامت        نشان داده می شوند .

همچنین حرف     که نشان دهندۀ «ف» و«پ» است یا حرف      که مشخص کنندۀ حرف «ل» و«ر» است و حرف     که بیانگر«ز» و«ژ» است .

 

آوانویسی

در فرانسه تحقیق کرده‌اند که برای تلفظ حرکت پیش یا ضمه «او» 45 نوع تلفظ از o تا u وجود دارد.8
این حرکات در لهجه‌های محلی ایران نیز هنوز موجود است. بطوریکه مثلاً در زبان نیشابور تلفظ واک صدادار«او» در واژه‌های «کور»، «تنور»٬ «زنبور»٬«او» (ضمیر)٬ «کوه»٬«رود» متفاوت است٬ اما درزبان فعلی رسمی فارسی دری این صورتهای گوناگون (که به پهناوری و گستردگی زبان کمک می‌کند) بر افتاده و غیر از دو حرکت (اُ=(o و(او=ū) بر جای مانده است .
واک دیگر صدا داری که اکنون فقط در تهران به یک صورت تلفظ می‌شود حرف «ای» است٬ اما در زبانهای دیگر ایرانی٬ چون کردی٬ بلوچی٬ تبری٬ خراسانی ... صورتهای مختلفی از آن باقی است مثل شیر جانور که بصورت شِیْر تلفظ می‌شودو شیر خوراکی که به همین گونه٬ فعلی شیر بیان می‌گردد . یا «سِیْر» غذا و«سیر» گیاه که هردو گونه تلفظ دارند و در تهران به یک گونه بیان می‌شود .
این گونه واک‌ها در زبان پهلوی هم موجود بوده است و از آنجا که تغییری در آن زبان رخ نداده است می‌یابد که در آموزش آن تلفظ‌های اصیل را فراگرفت .
بنابراین برای نشان دادن حروف و حرکات لازم است که یک الفبای بین المللی را در خط لاتین بخاطر بسپاریم که با استفاده از آن حرکات واژه‌ها را (که در خط فارسی دری نمی‌توان نشان داد) به همانگونه که هست٬ یا لااقل نزدیک به آن  فراگیریم.9

واینست جدولی که تقریباً در همه‌ جای جهان برای نشان دادن حرکات در سطحی که مورد نیاز ما است مورد قبول است .
 a= اَ                                                  f= ف
ā = آ                                                  g= گ
 b= ب                                                h= ھ
č = چ                                                 d= د
 e=اِ کوتاه مثل تلفظ « اِ » در واژۀ چشم
ē = اِ بلندمثل تلفظ «ی» در واژۀ پیدا
 i=ای کوتاه مانندۀ تلفظ «ای» در واژۀ قیف
ī =ای بلند مانندۀ تلفظ «ای» در واژۀ کرمانی
 j= ج
 k= ک
 l= ل
 m= م
 n= ن
 o=اُ کوتاه همچون تلفظ « اُ » در واژۀ کجا
ō = اُ بلند همچون تلفظ « اُ » در واژۀ اوژن، شیراوژن
 p= پ
 r= ر
 s= س
š = ش
 t= ت بین زبان و دندانهای بالا
u = او کوتاه چونان تلفظ «او» در واژۀ کوچه
ū = او بلند چونان تلفظ او در واژۀ کوی
v = و ( از بین دندانهای بالا و پائین)
w = و ( ازبین دو لب)
x = خ
y = ی مثل تلفظ «ی» در واژۀ یزدان
z = ز
ž = ژ
δ = ذ (از بین زبان و دندانهای بالا)10
γ = غ

 

تلفظ

سخن مردمان گویی در جویباری آواز خوان در رگهای زمان به پیش می‌رود و هر زمان متناسب با بستر خویش آهنگی و طنینی و روشی دیگر دارد .
در این جوی آوازخوان هر چه در زمان به عقب بر می‌گردیم کیفیت زمزمه جوی، سخن از هماهنگی و همبستگی بیشتر جامۀ بشری می‌گوید، و هر چه در آنسوی به جلو رویم واژه‌ها از یکدیگر دور می‌شوند، و در هر گوشه‌ای و کشوری، به گونه‌ای دیگر تلفظ می‌شود . بطوریکه در نظر نخست نمی‌توان پی به ریشۀ یکسان آنان برد .

در این کتاب چون سخن از زبان پهلوی است پس یکسانی و همبستگی آن با دیگر زبانهای آریایی مورد نظر قرار میگید.

مثلاً نام ماه از دورترین ایام تاکنون بدین صورت دگرگون شده است :

اوستائی    ماونگه     māwngh 
تالشی    ماونگه     māwngh
پهلوی    ماه     māh
فارسی دری   ماه     māh
کردی    مانگ     māng
گیلکی و تبری   مَنگ(در واژۀ منگَ تُوْ= مهتاب) māng
انگلیسی    مون     moon
انگلیسی    ماونت(سی روز)   mounth
یزدی و کرمانی   ما     ma

یا آنکه عدد 10 در زبانهای مختلف این صورتها را پذیرفته :

سانسکریت    دَشَ     daša
اوستا    دَسَ     dasa
فارسی باستان    دَثَ     daθa
ارمنی    داس     dās
پشتو    لس     las
هندو    داس     dās
فرانسه    دیز     diz
ایتالیائی    دی چی     diči
فارسی و پهلوی   ده     dah
انگلیسی    تن     ten

این مثالها نشان می‌دهد که در دگرگونی واژه‌ها دو عنصر برتردخالت دارد یکی عنصر زمان و دیگری عنصر مکان .

و از آنجا که بر زبان پهلوی٬ که اکنون مورد مطالعه ما است٬ از هنگامیکه پس از هخامنشیان با نام پهلوی اشکانی٬ یا پارتی زبان رسمی ایران گردید٬ تا هنگام سقوط ساسانیان و دو سه قرن پس از آن که هنوز به این زبان ( با نام پهلوی ساسانی یا پارسیک) کتاب نوشته می‌شد٬ لااقل ده قرن زمان گذشته است بنابراین در برخی از واژه‌های آن نیز بنا به عنصر زمان تغییراتی روی داده است که پهلوی‌دانان جهان برای خواندن آن دوگونه از تلفظ را برگزیده‌اند .
1- تلفظ کهن٬ یا پهلوی اشکانی و پارتی
2- تلفظ نو یا پهلوی ساسانی و پارسیک
تلفظ نوگرایان به فارسی دری بسیار نزدیک است٬ و به عنوان مثال فعل «کردن» در آن به همین صورت بیان می‌شود در حالیکه در پهلوی کهن بصورت «کرتن kartan » آمده .
در اینجا به چند دلیل تلفظ و آوانویسی کهن بکار می‌رود:

1- تلفظ کهن٬ با نوشتۀ آن یکسان است٬ و کسیکه می‌خواهد هم اکنون پهلوی بیاموزد نبایستی که در آموختن آن سرگردان شود .
2- معلوم نیست آنچنانکه نوگرایان تصویر می‌کنند . همۀ واژه‌ها در این زبان بصورت نو٬ تطور پیدا کرده باشد٬ کما اینکه واژه روز که در پهلوی کهن روچ rōč تلفظ می‌شود و در تلفظ نوrōz هم اکنون در بلوچستان rōč و در کردستان rōž و در خراسان rōz  خوانده می‌شود٬ پس ممکن است در حالیکه برخی از واژه‌ها در یک مکان تطور پیدا می‌کنند٬ در مکانی دیگر به همان صورت کهن بر جای بمانند  .
3- برای کسیکه به شیوۀ کهن پهلوی را آموخت٬ اداء تلفظ نو آسان است و عکس آن مشکل .
4- در فرهنگ‌هائی که تا کنون در ایران به چاپ رسیده شیوۀ تلفظ کهن بکار گرفته شده.
5- تلفظ کهن نزدیک‌تراست به تلفظ فارسی باستان و اوستائی بنابراین کسیکه آنرا فراگیرد در برخورد با متون فارسی باستان و اوستا به صورت واژه‌ها بیشتر آشنائی خواهد داشت .

حروف در کلمات

حرف     بصورت آ = ā

ā.p
pā        آپ = آب

 

حرف   با تلفظ اَ


š.r.a
arš  ارش (واحد اندازه گیری)


حرف   ب = b

 
r.ā.b
bār       بار 


حرف  پ = p


l.ī.p
pīl        پیل = فیل


حرف   ت = t

    
t.r.k        
kart       کرت = کرد     

 

حرف    ج = J


m.ā.j
jām      جام٬شیشه


حرف   چ = č


چند


حرف   خ = x


خوتای


             
پیوند حروف

مبحث حروف در کلمات به پایان رسید و یک نکتۀ دیگر را باید بدان افزود همانطور که حرف   = غ دیدیم، در اتصال به حرفی دیگر، صورتش دیگرگون گردید.

چند حرف دیگر نیز بهمین ترتیب در اتصال به حروف پیش از خود صورتشان دیگر می‌شود که عبارتند از :

حروف

   = چ     = ج     = ز     = ژ


که تمام این حروف در اتصال به صورت   در می‌آیند . مثال :

  آزاد
        

čāh       چاه


 چسبیده


čvar     ورچ = ورج٬شکوه

 

  آزاد یا اول واژه 
          

zāt   زات = زاد

 

  چسبیده


varz  ورز٬ریشۀ‌ ورزیدن٬انجام دادن

 

  آزاد یا اول واژه


Žufr    ژرفر = ژرف – عمیق

 

چسبیده یا پایان واژه


burž   بورژ = برز٬بالا٬افراز

مثالها را نظیر یکدیگر آوردم تا دیده شود که اگر نقطه یا علامتی بر روی حرف نباشد بسیار از واژه‌ها را می‌توان به چند نوع خواند. همچون واژۀ   که آنرا می‌توان به صورت (آپ = آب) و (هَچ = از) و (آز) و نیز (آف) و (آژ) خواند . اما البته صورت درست آن در داخل جمله معلوم می‌شود زیرا که مثلاً در جمله‌ای که مقصود (آب از چاه کشیدن) باشد٬ نمی‌توان (آز) از چاه بیرون کشید .
در هام دبیره همۀ حروف به حرفی پیش از خود می‌چسبند٬ اما برخی از آنها٬ به حرف بعدی نمی‌پیوندد .
حروفی که به حرف پس از خود نمی‌پیوندند٬ اینهایند:

 

ب پ ت چ غ ف ک ن و

 

 

خواندن نمونۀ واژه‌هایی که در اتصال حروف به یکدیگر بررسی شده٬ چشم را به خط پهلوی آشناتر می‌کند : 

 

abr       ابر 


bālist      برترین


 pāpak    بابک






mart     مرد  


tum       تاریکی 


hčā    چاه 






namāč   نماز٬ستایش


 avγ   غو٬فریاد  


rāγ      راغ






 virāf   وایراف٬نام مرد


frayāt  فریاد٬کمک 


namak    نمک






Kāmak    کامک٬کام  


mastuk    مستوک٬همیشه مست


tōxmak   تخمه٬نژاد






Nāirīk نائریک٬ بانو


sang    سنگ 


hrmazdō  اوهرمزد=اهورامزدا

            
             
             
 با خواندن این واژه‌ها و نیز واژه‌های پیشین دریافتید که برخی از واژه‌های زبان پهلوی به همان گونه در زبان فارسی هم رایج است و برخی دیگر تفاوت مختصری دارد که آن هم بعلت همان دیگرگونی و تطور واژه‌ها است که دربارۀ آن سخن گفتم. اینک که چشم بخواندن واژه ها آمُخته شده است می توان واژه ها را در جمله بررسی کرد.

 


u  amāvand ī dahyupat    .        burzišnīk-tar    kē gētīk   andar

 


Kām   kirpak  ī    pērōčkar    
اندر گیتی که برازنده‌ تر؟ دهیوپت(پادشاه) با قدرت و پیروزگر کرفه کام ( ثواب خواه٬ نیک خواه)
 


a-vinās-tar    ī     hān     farraxv-tar   katār   martōm
مردم کدام فرخ تر؟ آنکه بی‌گناه تر


 
huvaršt       huxt       humat   
اندیشۀ نیک   گفتار نیک   کردار نیک

 

اعداد در خط پهلوی

در خط پهلوی اعداد از راست به چپ به این صورت نوشته می‌شود :

یکان


 yak-ēvak    1     در اشعار(اورامی) کردی نیز به صورت ava آمده است


 
 du   2

 

 sē    3

 

 čivār   4

 

 panč    5

 

 šaš    6  (هنوز در یزد همینگونه تلفظ می‌شود)

 

 haft   7

 

 hašt    8


 noh    9

 

بطوریکه دیده می‌شود٬ هر عدد٬ از ترکیب اعداد دیگر ساخته می‌شود .

در دهگان نیز از ترکیب دو عدد٬ عدد جدید بدست می‌آید مثلاً از آمیختن 10 و 20 ٬ عدد 30 یا از جمع 80 با 10 ٬ 90 ساخته می‌شود .

دهگان

 

 dah    10

 

 vist    20

 

sīh    30

 

čihīl   40

 

pančāh  50

 

stša    60
 


haftāt   70
 


haštāt   80

 

nahvat   90

 


صدگان

 

 sat  ē-sat  100

 

du sat   200

 

sēsat    300

 

ivārsatč  400

 

pančsat   500

 


هزارگان

 

 hazār    1000

 

 hazār  du  2000

 

 hazār  sē  3000

 

اعداد از 10 تا 20 ٬از جمع عدد 10 با یکان بدست می‌آید :

 

 yāzdah   11

 

 duvāzadah  12        این تلفظ هنوز در ری و بین تهرانیان اصیل رایج است
 


 sēzdah   13
 


 čivārdah  14

 

 pānzdah  15

 

 šānzdah  16

 

 hafdah   17
 


 haštdah  18
 


 navazdah  19


اعداد از 20 به بالا نیز به همین صورت بدست می‌آید:

 

 vist   u   ēvak  21

 

 vist   u   du   22

 

 vist   u sē   23

 

 vist   u   čivār  24

 

 vist   u   panč  25

 

 vist   u   šaš  26

 

 vist   u   haft  27

 

 vist   u   hašt  28

 

 vist   u   noh  29

 

اعداد از 30 به بالا یا چهل و غیره نیز عیناً به همین صورت‌اند .


 sīh   u   yak  31

 

 sīh   u  du  32

 

اعداد کسری

در بیان اعداد کسری٬ نخست مخرج کسر٬ و پس از آن صورت کسر می‌آید.


 du-ēvak   دو یک٬ یک دوم

 

 sē-ēvak   سه یک٬ یک سوم

 

و این شیوه گفتار همان است که هنوز در واژۀ (چارک) به معنی چهار یک٬ یا یک چهارم من٬ یا یک چهارم گز٬ یا متر بر جای مانده است.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. قواعدی که زامنهوف بر اسپرانتو نهاده است بیشتر نظر به قواعد زبان فارسی و به ویژه زبانهای فارسی باستان دارد، اما جامعیت آن زبانها البته بعلت گستردگی، بیشتر است.

2. جوانک

3. میراث ایران، نوشته سیزده تن خاورشناس، ترجمه محمد معین، صفحه 287

4. عراق، تلفظ عربی شدۀ اراک است که بخش غربی ایران را تشکیل میداده.

5. در بخش آینده خواهید خواند، که واژه ها در طول زمان دگرگونی هایی می پذیرند که برخی از آنها دگرگونی شکل واژه است و گروهی دگرگونی معنای آن است.

6. گروهی گمان میبردند که فقط هام دبیره خط پهلوی است. در حالیکه همۀ انواع آن خطها پهلوی بوده است و البته هر کدام نام ویژه ای نیز داشته اند و برای کار ویژه ای بکار می رفته اند. فردوسی نیز علاوه بر خط پهلوی  مه در همه شاهنامه از آن یاد شده، از خط خسروی یا خط شاهان نیز با نام خط پهلوی یاد کرده است:

یکی نامه بنوشت بر پهلوی                      بر آئین شاهان خط خسروی

یا:

نبشتند بر نامۀ خسروی                           نبود آن زمان جز خط پهلوی

بنابراین دین دبیره و گشته دبیره نیز خط پهلوی اند.

7. حروف عربی مثل ض و ع ... مورد نظر نیست.

8. زبان شناسی و زبان فارسی دکتر خانلری، صفحه 254، مثالهای مختلفی که این تلفظ ها از آن بر می آید در صفحات 254 و 255 همان کتاب آمدهو

9. چنانچه گفته شد برای حرکت پیش، 45 حالت شناخته شده اما با وجود آن در آوانگاری بیش از 4 گونه نداریم. و این چهار گونه اگر چه از تلفظ امروزی ما که 2 گونه است بیشتر بنظر میرسد اما در مقایسه با 45 حرکت بسیار ناچیز است.

10. در زبان محاوره امروز «ذ» همیشه بصورت «ز» تلفظ میشود. برای تلفظ صحیح این واژه در زبان پهلوی عادت کنید آنرا با تلفظ اصلی خود ادا کنید.






برای‌ ایرانیان، آموزش پهلوی آسانترین و شادی ‌‌بخش‌‌ترین ‌کارها است همانگونه ‌که ‌برای ‌یک ‌کودک ،غنودن در آغوش مادر...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد