ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

جایگاه فرم در نقد ادبی


چکیده:
اگر دوران نقد ادبی را به دو دوره سنتی(کلاسیک) و نو تقسیم نمائیم، ما در دوره جدید به سر می­بریم. دوره ای که با نظریه شکل گرایان (فرمالیست ها) آغاز گردید و مبانی نقد ادبی را دچار دگرگونی اساسی نمود. نقد برپایۀ شکل­گرائی این توانائی را به مخاطب می دهد که با یادگیری مراحل نقد، شخصا با رعایت چهارچوب های علمی نقد، آثار بیشتری را مورد بررسی قرار داده و از لذت ادبی و زیباشناسانه بهره مند گردد. این مقاله در دو بخش جداگانه تلاش نموده کارکرد شکل را در نقد ادبی نشان دهد. در بخش نخست به طور اجمالی «فرمالیسم»را معرفی نموده و در بخش دوم، شعر «خط خورشید» سرودۀ قیصر امین پور را به عنوان نمونه ای از نقد شکل مدار مورد بررسی قرار می دهد.
واژگان کلیدی: فرم(شکل)، لذت ادبی، نقد، زیباشناسی، ساختار.

بخش نخست:شکل گرایان(فرمالیست ها)
فرمالیسمFormalism در حدود اواخر دهه سوم قرن بیستم رخ داد و با گسستن از عرف ها و هنجارهای ادبی گذشته، سبب تحول عظیمی در نقد ادبی شد. چرا که تا قبل از آن منتقدان ادبی به زمینه های تحقیقی غیر ادبی چون تاریخ، اخلاقیات، فلسفه و... توجه داشتند و در بررسی یک اثر آن ها را لحاظ می کردند. آن ها برای بررسی یک اثر ادبی به پژوهش درباره اوضاع و احوال زمانه ای که اثر در آن تألیف شده بود می پرداختند. حتی تأثیر زندگی شخصی نویسنده یا شاعر را در اثر جستجو کرده و با توجه به اندیشه های فلسفی، نوع زندگی و خانواده مولف، نظرات خود را ارائه می دادند. حسین پاینده در مقاله «مبانی فرمالیسم در نقد ادبی» می گوید: «منتقدان سنتی هر اثری را بازتاب شخصیت مولف می دانستند، شخصیتی که از زندگی شخصی او و تأثیرات آن شکل می گیرد» (متأسفانه بعضی از به ظاهر منتقدان نیز در همین دوره معاصر به جای نقد زیباشناسانه اثر به نقد شخصیت مولف می پردازند).
منتقد ادبی سنتی، اثر را در وهله دوم مورد توجه قرار می داد و قبل از آن به زمینه های فراگیرتری مثل تاریخ، فلسفه، اخلاق، زندگینامه مولف و... نظر می انداخت. در حالی که با شیوع فرمالیسم و کرسی داری آن در نقد ادبی، اثر و تنها خود اثر در درجه اول و آخر اهمیت قرار می گیرد.
تی اس الیوت، سراینده شعر معروف «سرزمین هرز» در نظریه «غیر شخصی بودن شعر» می گوید: «اینکه شاعر، فردی شایان توجه است و به هر طریق متمایز از دیگران می باشد، به خاطر عواطف شخصی او- که از وقایع خاصی در زندگی اش نشأت می گیرد- نیست... او در هنگام سرودن شعر در حال دست شستن از خود است، زیرا در آن لحظه سرگرم کاری است که بسی ارزشمند است» این سخن یک شاعر در واقع خط بطلانی بر دخالت مولف و افکار او در نقد اثر می کشد. رولان بارت با ارائه نظریه «مرگ مولف»، نادیدن گرفتن مولف را در بررسی آثار مورد تآکید قرار می دهد. طبق نظریه «مرگ مولف»، نویسنده پس از نوشتن اثر خود با گذاشتن نقطه پایان، برای همیشه جهان متن را ترک گفته و در نقد اثر نادیده انگاشته می شود.
نظریات ذکر شده بالا و همچنین نظریه «شکل انداموار کولریج» که طبق آن تک تک اجزای شعر با هم در ارتباط هستند و کلیتی یکسان می سازند(مانند اجزای یک گل) و این شکل انداموار از بیرون (عوامل بیرونی مثل قالب های گذشته و...) به شعر تحمیل نمی گردد بلکه از درون شعر و به مقتضای مضمون آن حاصل می گردد، راه را برای نقد فرمالیست هموارتر کرد.
شایان توجه است که هر اثر از گردهم آمدن سه وجه؛ خالق اثر(مولف)، مخاطب و خود اثر هنری تشکیل شده است که با توجه به مطالب بالا منتقد ادبی جدید و براساس دیدگاه فرمالیستی، تنها به عامل اثر توجه می نماید.
اما نقد ساختاری یا فرم گرایانه از سه مرحله تشکیل می شود:
1ـ بررسی واژه که ملموس ترین تبلور شکل است. در این بررسی هم معنای مستقیم و هم معنای ضمنی باید مورد توجه قرار گیرد. مثال: پاره ای از شبانه روز معنای مستقیم کلمۀ شب است و نماد ظلم، معنای ضمنی آن.
2ـ بررسی پیوند واژه ها در متن تا به ساختار اثر برسد. این مرحله خصلت زیبا شناسانه اثر را مورد توجه قرار می دهد. مثلا کلمات شب، تاریکی و تیرگی در مجاورت هم القا کننده حسی سیاه و هولناک است.
3ـ بررسی صنایع لفظی و معنوی اثر. جایگاه تک تک صنایع و پیوند آن ها را با شکل اثر ارزیابی نموده و مشخص می کند که تمهیدات آوایی، ترکیب اصوات و تکرار آن ها موسیقی و یکسانی خاصی را بوجود آورده است یا خیر.
بخش دوم:نقد فرمالیست شعر «خط خورشید» اثر قیصر امین پور
شب،شبی بیکران بود
دفتر آسمان پاره پاره
برگها زرد و تیره
فصل، فصل خزان بود
هر ستاره
حرف خط خورده ای تار
در دل صفحۀ آسمان بود
***
گرچه گاهی شهابی
مشقهای شب آسمان را
زود خط می زد و محو میشد
باز در آن هوای مه­آلود
پاک­کنهایی از ابر تیره
خط خورشید را پاک می کرد
***
ناگهان نوری از شرق تابید
خون خورشید
آتشی در شفق زد
مردی از شرق برخاست
آسمان را ورق زد
«شب» و «پاره» در بند اول شعر دوبار تکرار می شود، تا تأکیدی باشد بر سنگینی حضور شب و آثار مخربی که شب می تواند داشته باشد. اثر مخرب شب؛ پاره پاره کردن آسمان است. شاعر صفت «بیکران»را که مخصوص آسمان است به شب نسبت داده؛ شب بیکرانی که آسمان را تکه تکه کرده است. شب با حضور مورد تاکیدش توسط شاعر، بیکرانی و گستردگی آسمان را به تصرف خود درآورده و آن چه نصیب آسمان شده پارگی، ریز ریز شدن دایره حضور و تملکش است.
تشبیه«دفتر آسمان»که حاصل اندیشه نوگرایانه شاعر است در کنار پاره پاره است، نمود بیشتری پیدا می کند. دفتری که پاره پاره می شود.
در ادامه توصیف فضای حاکم از جزء (برگ ها) شروع شده و به کل (فصل) ختم می شود. شاعر با برگ های زرد و تیره که تاثیرات رنگ در شعر را به خوبی نشان می دهد مقدمه چینی می کند تا از فصل خزان سخن به میان بیاورد. نکته قابل توجه قرار گرفتن رنگ زرد در کنار رنگ تیره است. آنچه در رنگ برگ درختان دیده نمی شود رنگ سیاه است. هر چه هست ترکیبی از رنگ سبز و زرد و نارنجی و... اما مگر جز این است که گزاره های شعر با گزاره های علمی متفاوت است؟ اگر شاعر جهان پیرامون را آنطور که بود بیان می کرد دیگر نه نمادی شکل می گرفت و نه شعری (شعر واجد گزاره های علمی نیست).
نشانه ویرگول بین دو کلمه فصل، شعر را چند معنایی می کند «فصل، فصل خزان بود» علاوه بر اشاره مستقیم به فصل پاییز می تواند این معنا را برساند که همه فصل ها خزان بودند. حضور ویرگول میانی (مکث کوتاه)، سنگینی رفتن و عبور فصل خزان را نشان می دهد.
«هر» صفت مبهم است و آمدن آن در ابتدای بند، آغازگر ابهامی سنگین در سرتاسر آن است. ستاره با آسمان تناسب پیدا می کند و بدیهی است آسمانی که مورد هجوم شب قرار گرفته است و تکه تکه شده است نمی تواند ستاره ای رنگین داشته باشد. ستاره ای که با ابهام «هر» شروع می شود و خاستگاه آن آسمان یا به عبارتی سرزمینی اشغال شده است. ستاره ای خط خطی شده و بی نور و تار است. بین ستاره و آسمان ترکیب وصفی (حرف خط خورده ای تار) فاصله انداخته و سنگینی واج «خ» القا کننده خرابی اوضاع است.
تناسب بین مشق، پاک کن و خط، سبب همذات پنداری مخاطب می شود. مخاطبی که زمانی مشق می نوشته است. و مشق ها با مداد سیاه نوشته می شده است. شاعر از این تصویر نوستالژیک بهره می برد و از سیاهی دل مشق به سیاهی آسمان و از سیاهی آسمان، برداشتی نمادین می کند. معلم نامشخصی گاه گاه (چرا که حضور شهاب سنگ در آسمان همیشگی نیست) بر مشق شب حمله میکند و آن را خط می زند. خط زدن مشق کنایه از خاتمه یافتن اعتبار آن است و به نوعی مهر «باطل شد» است. قید «زود» تداعی کننده حرکت سریع شهاب در دل شب است.
قید «باز» در میانه شعر، دو طرف مبارزه را نشان می دهد: در یک طرف شهابی نورانی است که مشغول خط زدن شب است و در طرف دیگر پاک کن ها که همرنگ شب و از جنس او هستند (پاک کن هایی از ابر تیره). شهاب در این مبارزه تنهاست (شهابی) اما طرفداران و حامیان شب زیادند (پاک کن ها). گزاره علمی «شهاب؛ سنگ هایی که پس از برخورد با جو آتش می گیرند» توسط شاعر به گزاره ادبی «شهاب؛خط خورشید» تبدیل و معنی ضمنی لازم را به همراه دارد.
واژه «ناگهان» سکوتی بر شعر حاکم می سازد؛ اتفاقی افتاده است. تمام افعال شعر بصورت گذشته بیان می شود و نشان دهنده این است که حوادث در گذشته روی داده است و شاعر در حال روایت است. تناسب بین شفق، شرق، و خورشید قابل توجه است. واج آرایی صامت «ش» القا کننده احساساتی مثل شادی، شوق و یا یاد آور کلمه های مثل شهادت و شهید است (اگر رنگ سرخ را هم در بررسی مد نظر بگیریم). نوری که منبع آن خورشید است تبدیل به آتشی می شود. تبدیل شدن قیام فردی (نور) به قیام همگانی (آتش) از بین بردن شفق (شروع گاه شب) را رقم می زند.
در پایان شاعر از مردی صحبت می کند که از شرق به پا خاسته است. از شرقی که خاستگاه تفکرات اشراقی است و شب حاکم را از پای در آورده و اوضاع را عوض می کند (آسمان را ورق زد).

منابع:
1- «مثل چشمه ،مثل رود»؛ قیصر امین پور؛نشر سروش،تهران،1385
2- لذت متن،رولان بارت،ترجمه پیام یزدانجو،نشر مرکز،تهران،1389
3- درآمدی بر نظریه ها و روش های نقد ادبی،چارلز برسلر،ترجمه مصطفی عابدینی فرد،نشر نیلوفر.
4- مقاله«مبانی فرمالیسم در نقد ادبی»نوشته حسین پاینده،کیهان فرهنگی شماره 3،سال هفتم،صفحه26،سال

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد