ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

تفاوت اغراق و مبالغه


در ادبیات شیرین پارسی گاهی هنرمندان به گونه ای سخن می گویند که سخن از واقعیات دور می شود و جنبه ی گزافه و بزرگ نمایی به خود می گیرد.البته این کار با دروغ و کذب که در شرع و دین مبین اسلام از آن نهی شده است کاملا متفاوت است به دلیل آن که  سخن دروغ  در قالب جملات خبری و زبانی بیان می شود بنابراین شرعا ناپسند و از گناهان بزرگ محسوب می شود.

    مثلا اگر کسی ادعا کند و با قاطعیت بگوید : من 10 جلد کتاب به شما امانت دادم. این یک جمله ی خبری است. حال اگر کتاب ها شمرده شود و 9 جلد باشد. این گفته دروغ شمرده می شود که ناپسند است و شما را ناراحت می کند.

       اما در ادبیات، ما با جملات انشایی و ادبی و عاطفی سر و کار دارم. به عبارتی زبان ما هنری است. سخن هم به گونه ای است که خواننده با ژرف نگری و دقت به اغراق و مبالغه ی سخن آگاه می شود و از آن لذت ادبی می برد. درحالی که در دروغ اگر کسی به حقیقت امر آگاه شود از دروغگو بیزار می شود.

     بزرگ نمایی همان افراط در توصیفات و بیان احساسات گوینده به گونه ای مؤثر است که به آن اغراق می گوییم و بر این پایه به سه گونه آمده است:

 

1- مبالغه:

آن است که گوینده چیزی را ادعا می کند که هم از دیدگاه عقل و خرد ممکن و شدنی است هم عادتاً در آزمونهای زندگی نمونه هایی دارد، مثلا کسی به یار و دوست عزیزش بگوید : من ان قدر به تو انس دارم به طوری که دیگر کسی را دوست ندارم و از دیدن خلق جهان ملول و بیزارم.

اگر چه ممکن است این شخص با افراد دیگری هم صحبت و انس داشته باشد می خواهد شدت انس و علاقه ی زیادش را به یارش بیان کند.

    سعدی می گوید:

 

اندرون با تو چنان انس گرفته است مرا

که ملالم ز همه خلق جهان می آید

 

هر چند می دانیم که سعدی  در سفر بوده و با مردم هم ارتباط داشته است .

 

مثال دیگر هم از او:

 

جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال

شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال

امکان عقلی و عرفی و عادتی وجود دارد که کسی از خیال یارش شب تا صبح بیدار باشد.

 

مثال دیگر:

 

امید هست که در عهد جود و انعامش

چنان شود که منادی کنند بر ســـایل

امکان دارد که در دوره ی کسی آن چنان بخشش و سخاوت به فقرا زیاد شود به طوری که به دنبال سایل و خواهنده بگردند که به او انعام دهند.

 دیگر:

 

سرو ها دیدم در بـــاغ و تــأمـــــــــل کردم

قامتی نیست که چون تو به دلارایی هست

 

 دیگر:

سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل

بیرون نمی توان کرد الا به روزگــــــــــاران

 

 

2- اغراق:

 

آن است که عقلا ممکن باشد ولی عادتاً ناممکن و ناشدنی. مثلا بگوییم :

  او آن چنان محو تماشای دیدن تصویر بود که اگر تیر هم می آمد و به چشمانش می خورد، بسته نمی شد. این سخن از نظر عقلی امکان دارد که کسی آن قدر حواسش  به چیزی باشد که از اطرافش بی خبر باشد ولی  از نظر عرفی و عادتی غیر ممکن است  زیرا دراین حالت به طور ناخودآگاه پلک به هم می خورد.

 

مثال از سعدی:

 

ز دیدنت نتوانم که دیده بر دوزم

و گر معاینه بینم که تیر می آید

 منظور سعدی آن است که زیبایی معشوق چنان او را محو کرده که اگر ببیند تیر هم به سوی او می اید باز چشمانش را نخواهد بست.

می بینیم که تأثیر زیبایی این بیت و بیان حالات عاطفی و عاشقانه از  راه اغراق چقدر زیباتر و مؤثرتر از یک جمله ی خبری و زبانی است.

 

 

 

3- غلو:

 

       آن است که نه عقلاً و نه عادتاً ممکن نباشد.نه با عقل و خرد جور در می آید نه به صورت عادی در زندگی نمونه داشته است؛مثلا  دهان کوچک کسی را به نقطه و صفر و هیچ،مانند کنند و کمر باریک او را به مو.

حافظ می گوید:

 

هیچ است آن دهان و نبینم ازآن نشان

موی است آن میان و ندانم که آن چه موست

 

 یا در مورد کسی بگویندآن قدر لاغر و سبک وزن شده که مگس او را از زمین بلند می کند:

نمونه از مسعود سعد سلمان:

 

شد تن من چنان که گر خواهد

مگس آسان ز جای برباید

 

  یا از شدت ضعف به جایی رسیده که اسرار درونش هم پیداست:

 از ضعیفی چنان شدم که ز تن

در دل من ببینی اسرارم

 

 

     یا کسی در بیان شدت سرمای هوا بگوید از سرما مثل یک تکه یخ شدم و پاهایم مانند ملخ تا پشت سرم رفته:

از سردی دی فسرده مانند یخم

زانو پس پشت رفته همچون ملخم

 

نمونه های دیگر:

 

بس که می پبچم به خود زنجیر می آید برون

از جراحتهای من هرکس که پیکان می کشد     (جویا تبریزی

 

هزار سال پس از مرگ من چو باز آیی

ز خاک نعره برآرم که مرحبا ای دوست 

 

به دنبال محمل چنان زار گریم

که از گریه ام ناقه در گل نشیند

 

زبس که بال زد دلم به سینه در هوای تو

اگر دهان گشودمی کبوتری در آمدی     (سایه)

 

 

آیا می توانید نوع بزرگ نمایی بیت زیر را حدس بزنید؟

شود کوه آهن چو دریای آب  

اگر بشنود نام افراسیــــــاب

 

منابع:

بدیع از دیدگاه زیبایی شناسی،دکتر تقی وحیدیان کایار

بدیع،دکتر میرجلال الدین کزازی

هنر سخن آرایی ،دکترسید محمد راستگو

نگاهی تازه به بدیع،دکترسیروس شمیسا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد