ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

صید بد اقبال


کاش این همه از دسترسم دور نبودی!

خورشید نبودی و پر از نور نبودی!


ای کاش که هم رنگ تو بودم من و ای کاش

بر پیرهنم وصله‌ی ناجور نبودی!


گفتند شما مال همید... آه! چه می شد

ای چشمِ تر! این قدر اگر شور نبودی؟


پر بود، پر از آهوی یک ساله در و دشت

در شهر اگر این همه ساطور نبودی


صیاد که با دست پر آمد... تو چطوری؟

ای صیدِ بد اقبال که در تور نبودی!

نظرات 1 + ارسال نظر
ناشناس جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1396 ساعت 02:45

شعرهاتون خیلی دلنشین ست. درود برشما
معتقدم هر چه دل سوخته تر باشد شعر دلنشین ترست

ممنونم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد