ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

مناجات

الهی! راز دل گفتن دشوار است و نگفتن دشوارتر
الهی! چگونه خاموش باشم که دل در جوش و خروش است و چگونه سخن گویم که خرد مدهوش و بیهوش است
الهی! ما همه بیچارهایم و تنها تو چاره ای و ما همه هیچ کاره ایم
و تنها تو کاره ای
الهی! چون تو حاضری چه جویم و چون تو ناظری چه گویم
الهی! چون عوامل طاحونه چشم بسته و تن خستهام، راه بسیار می روم و مسافتی نمی پیمایم. وای من اگر دستم نگیری و رهاییام ندهی
الهی! خودت آگاهی که دریای دلم را جزر و مدّ است
« یا باسط» بسطم ده و «یا قابض» قبضم کن.
الهی! ناتوانم و در راهم و گردنههای سخت در پیش است
و رهزنهای بسیار در کمین و بار گران بر دوش.
«یا هادی، اهدنا الصراط المستقیم...»
الهی! از روی آفتاب و ماه و ستارگان شرمندهام
از انس و جان شرمندهام، حتی از روی شیطان شرمندهام
که همه در کار خود استوارند و این سست عهد ناپایدار
الهی! وای بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم
الهی! علمم موجب ازدیاد حیرتم شده است، ای علم محض و نور مطلق، بر حیرتم بیفزا