ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

دردی که نمیدانم چیست!

جنس حرفام یه جوری شده . نمیدونم چمه ..  

دارم به چی فکر میکنم و چرا اینقدر دوست دارم از همه چیز و همه آدم ها دور بشم . 

 واقعا حال بدی دارم . سفر هم رفتم و میرم .. به امید این که بهتر بشم .. 

 اما انگار فایده نداره . و دوستام بهم محبت میکنن . اما یه درد مسخره تو روحم هست که داره حالم رو دگرگون میکنه . یه حس تهوع مسخره ..  

میذارم باز هم زمان بگذره .. اما چه سود ..  

تو لحظه های بدی که هیچ تعریفی نداره گیر افتادم . 

 شاید یه جور بلا تکلیفی ..  

از ندونستن حرکت بعدیم باشه .  

نمیدونم .  

 

 

 

و تقدیم تو باد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد