ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

نگاهم می کنی اما...

شکسته شیشه ی باران

میان روز های من

همه درگیر بارانیم

همه محتاج باریدن

کنار پنجره هایی

به سوی اوج

در راهیم

من و تو خوب میدانیم

چه بی اندازه تنهاییم

سکوتت اوج میگیرد

گلویم بغض میگیرد

نه فریادی نه آشوبی

نه از این حادثه دوری

تو هم حیران حیرانی

در این چهارشنبه ی سوری

نگاهم میکنی اما 

نگاهت سرد و جان فرساست

چرا حس میکنم حنی

زمستان هم

درون چشم تو تنهاست .

نظرات 3 + ارسال نظر
رز زرد چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 08:00 http://http:/

سالها رفت و هنوز
یک نفر نیست بپرسد از من
که تو از پنجره عشق چه ها می خواهی
صبح تا نیمه ی شب منتظری
همه جا می نگری
گاه با ماه سخن می گویی
گاه با رهگذران
خبر گمشده ای می جویی
راستی گمشده ات کیست
کجاست؟؟؟؟
"قیصرامین پور"

فانی پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1395 ساعت 00:41

ایکاش همیشه پاییز چشمهایمان باقی بماند. خزان زیباترین فصل خداست. بهار می آید و میرود اما پاییز باوفاترین دوست دلتنگیهاست

سلام
متشکرم از شما و بابت شعری که فرستادید
معرفی کنید لطفا

فانی سه‌شنبه 23 شهریور‌ماه سال 1395 ساعت 16:09

یاد باد آنکه زما وقت سفر یاد نکرد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد