ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

عروض و قافیه


عروض:به زبان ساده عروض علمی است که،از وزن ودرستی یا نا درستی اوزان شعری و از معمول یا نا معمول بودن آنها گفتگو می کند.از نظر لغوی از کلمه ی( عرضه کردن)گرفته شده است.


سابقه ی علم عروض:ازسابقه ی علم عروض قبل از اسلام اطلاعی در دست نیست. اما در قرن دوم هجری در میان اعراب شخصی به نام((خلیل بن احمد فراهیدی)) توانست روابط میان اوزان و اشعار را استخراج و تنظیم کند. وسپس ایرانیان علم عروض را از اعراب گرفته و تغیراتی در آن دادند.
شعر:
در ادب فارسی کلامی است موزون و خیال انگیزو در عرف مردم شعر کلامی است موزون و مقفی. کلماتی که بی معنی و فاقد تخیل باشند اگر چه وزن و قافیه داشته باشند شعر به حساب نمی آیند.
کلام:الفاضی است که از حروف تشکیل می شود وبر حسب قرار داد بین افراد بر معانی خاصی دلالت دارند.حرف:جز بسیطی است که از ترکیب آن کلما ت ساخته می شوند.از سی وسه حرف الفبا ی فارسی سه حرف(( مصوت)) وسی حرف دیگر را(( صامت ))می نامند.مصوت:حرفی که برای ادا کردن آن هوا با جریانی ممتد از گلو ومحفظه ی دهان با فشار عبور می کند بدون آنکه به چیزی برخورد نماید.

چند نکته ی مهم:


1.مصوت بلند(( الف – واو – یاء ))زمانی مصوت به حساب می آیند که دومین حرف هجا باشند.
مانند: با - بی - بو


2.کلمه ی ((عیب)) و ((شوق ))استثنا هستند با وجود اینکه دومین حرف آنها ( یاء ) و ( واو ) است ولی مصوت به حساب نمی آیند. چون به کمک مصوت کوتاه تلفظ می شوند نمی توان حرف ( یا ) در (( عیب )) و ( واو) در ((شوق )) را مصوت به حساب آورد.


3.حرف ((الف )) همواره بصورت مصوت بلند بکار می رود.
مانند: ((الف )) در کلمات (دارا) و (بابا)
الف همیشه ساکن است وحرکت نمی پذیرد. بنابراین هرگز در اول کلمه قرار نمی گیرد وهمیشه در وسط یا آخر کلمه می آید.
کلماتی مانند: آدم ، انسان و اسب در حقیقت با (( الف )) آغاز نشده . بلکه حرف اول آنها همزه است. که بصورت ((الف )) نوشته شده است.
کلمه ی (( آدم )) را اگر بخواهیم آوا نویسی کنیم ، چنین می شود (( ء ا د م )) که معادل کلمه ی ((عالم)) است.


4.حرف (( واو )) در صورتی مصوت است که با صدای ((او = u )) یا با صدای (( اُ =o )) و یا با صدای ترکیبی (( اُوْ =ow )) باشد.
مانند (( واو )) در کلمات ( بازو ) و ( خود ) و (خسرو )
حرف (( واو )) اگر با صدای (( و=v )) بکار رود ، مصوت نیست بلکه صامت است. مانند حرف ((واو )) در کلمه ی ( ورزش ) و کلمه ی (وفا )

5.حرف یاء ( ی ) هم در صورتی مصوت است ، که با صدای کشیده ی (( یی )) بکار رود مانند حرف ( ی ) در کلمه ی (( دید = did )) و کلمه ی ((بید=bid )) وگرنه وقتی که
با صدای ( ی= ye ) بکار رود، مصوت نیست و صامت است. مانند حرف ( ی ) در کلمه ی
((یار =yar )) و کلمه ی (( یک = yak ))

مصوت های دیگر:غیر از مصوت های بلند( ا – و - ی ) سه مصوت کوتاه هم در فارسی هست، که عبارتند از:
زبر( _ِ ) ، زیر ( ِ- ) و پیش ( _ُ ) که به عربی فتحه-کسره و ضمه نامیده می شوند.
حرف فتحه دار را اصطلا حاً ((مفتوح))وکسره دار را((مکسور )) وضمه دار را ((مضموم ))می نامند. تلفظ فتحه ( اَ =a ) و کسره (اِ =e ) وضمه ( اُ = o ) می باشد.


حروفی که مفتوح یا مکسور ویا مضموم نباشند ساکن هستند. علامت حرف ساکن دایره ی کوچکی است که آن را ( سکون ) می نامند. وبر بالای حرف می گذارند. مثلا ً در کلمه ی ((مُعَدِلْ ))حرف میم((مضموم)) و عین ((مفتوح)) و دال((مکسور)) و لام ((ساکن )) است.البته روی دال علامت تشدید قرار می گیرد.
نکته:
بنابراین در زبان فارسی کنونی هفت مصوت داریم:
الف:
سه مصوت کوتاه:( اَ =a )، (اِ =e ) و(اُ = O)
ب:سه مصوت بلند: (آ =a )، (ی =e) و( و= u)
ج :یک مصوت مرکب ( اُ وْ =ow )

مثال ها :
بَ ba مانند: بَخت
بِ be // بِهشت
بُ bo // بُلند
بَا ba // باران
بُو bu // بُود
بی bi // بیدار
بو bow // بوُجار
باید در نظر داشت که عمل مصوت ها این است که ، بعد از حروف صامت در می آیند، تا موجب آسانی تلفظ آنها، و در نتیجه موجب آسانی تلفظ کلمه شوند.


نکته ی مهم:
پیشینیان پذیرفته اند،که قبل از هر یک از مصوت های بلند یک مصوت کوتاه و متناسب با آن قرار دارد.بنابراین هر مصوت بلند را، یک صامت حساب کرده اند.ما نیز ناچاریم آن را بپذیریم و از آن پیروی کنیم. زیرا این نکته در علم عروض و قافیه دارای اهمیت ویژه ای است.
مثلاً در کلمه ی(باد) حرف (ب ) را مفتوح می دانیم وهمان حرف را در کلمه ی( بود ) مضموم و در کلمه ی ( بید ) مکسور . به عبارت دیگر ،هر حرف پیش از (الف )) مفتوح است وهر حرف پیش از(یاء ) با صدای( یی =i ) مکسور وهر حرف پیش از (واو ) با صدای (اوُ =u ) مضموم .
همچنین می توان پذیرفت، که در مصوت ترکیبی (اُوْ =ow ) مصوت کوتاه متناسب با (( واو )) با آن ترکیب شده و مصوت مرکب ساخته است. مثلاً در کلمه ی ((پرتو )) دو صدای (o ) و(u ) با هم
ترکیب شده و صدای ترکیبی (ow ) را ساخته است.
وزن چیست؟سلسله ای از هجاهای کوتاه و بلند است که بر اساس نظمی مشخص ومتناسب با یکدیگر در قطعه های مساوی به دنبال یکدیگر آمده باشند. وزن از خصوصیات ذاتی شعر است.بخش یا هجا چیست؟آن مقدار از کلمه را که بتوان با یک دَم یا بازدَم یا با یک حرکت لب یا زبان تلفظ کرد را ((هجا )) یا ((بخش )) می گویند.
نکته:
هر بخش همیشه با صامت آغاز می شود .و مصوت همواره در مرتبه ی دوم قرار می گیرد. زیرا از نظر تلفظ، ابتدا کردن با مصو ت نا ممکن است. مثلاً در کلمه ی ((بُلند)) اول صدای صامت ((ب )) را می شنویم و سپس صدای مصوت کوتاه ((_ُ = o)) را


نکته :1.تمام صامت ها یک واحد به حساب می آیند.
2.مصوت های کوتاه هم یک واحد به حساب می آیند.
3.مصوت های بلند دو واحد به حساب می آیند.


هجاها:1.یک هجایی مانند : آب ، راه ، گاه ، ماه و . . .
2. دو هجایی مانند: اَنار ، سارا و . . .
3. سه هجایی مانند : برادر ، زمستان و . . .
4. چهار هجایی مانند : آشپزخانه ، تماشایی ، مقررات و . . .
5. پنج هجایی مانند : سپاسگزاری ، احمدی نژاد و . . .
نکته: در فارسی شش نوع بخش یا هجا داریم :
1. صامت + مصوت کوتاه . مانند: چه ، که ، تو (ضمیر) ویا : بَ ، بِ ، بُ و . . .
2. صامت +مصوت بلند . مانند : با ، بو ، بی .
3. صامت +مصوت کوتاه +صامت . مانند : مَن ، شَب ، سَر .
4. صامت +مصوت بلند + صامت . مانند :مار ، مور ، میر .
5. صامت + مصوت کوتاه + دو صامت . مانند : دَست ، کِشت ، بَند .
6. صامت +مصوت بلند + دو صامت . مانند : داشت ، دوست ، بیست .
انواع هجا به زبانی ساد ه تر:
1.کوتاه : شامل دو واحد می باشد یعنی از یک صامت و یک مصوت کوتاه . مانند : بَ ، کِ ، و..
2.بلند : هجای بلند از سه واحد تشکیل می شود و به دو صورت می آید.
الف:دو صامت و یک مصوت کوتاه . مانند : تَر ، بَر ، سَر ، شَر و . . .
ب:یک صامت و یک مصوت بلند . مانند : با ، تا ، بی ، بو ، نا ، جی و . . .
3. کشیده : اگر هجایی بیش از سه واحد باشد به آن هجای کشیده می گویند. مانند :دوست ، خیش ، داشت ، کاشت ، دَ شت ، دار ، آرد ، خار و . . .
نکته :در تقطیع، کلمات همان گونه که خوانده می شوند نوشته می شوند. مانند ((خویش)) = که خوانده می شود = خیش و ((که )) خوانده می شود = کِ
نکته ی مهم:مصوت بلندخودش به تنهایی دو واحد به حساب می آید. مانند( آ ، ی ، و )

واک چیست؟
به هر صامت ویا هر مصوت کلمه، یک واک گفته می شود. به عبارت دیگر اگر بخواهیم بدانیم فلان کلمه، چند واک دارد، تمام صامت ها و مصوت های آن کلمه را می شماریم.
مثلاً کلمه ی ((مَن )) از سه وا ک ( م + _َ + ن ) درست شده ، و کلمه ی ((شُما )) از پنج و ا ک ، (ش + _ ُ + م + _ َ + ا )
وکلمه ی ((سپاهان )) از نُه و ا ک (س + ِ + پ+ ا + ه + _ َ + ا + ن ) .
نکته ی مهم:
در علم عروض، هر بخش دو واکی ( یک صامت + یک مصوت کوتاه ) را یک بخش کوتاه می نامند. و با یک نیم دایره ی کوچک ( u ) نشان می دهند. وهر بخش سه واکی را یک (بخش بلند ) می گویند. و با یک خط افقی کوتاه ( - ) نشان داده می شود.
مثلاً کلمات (که ، چه ، تو ) را اینطور ( U ) و کلمات (من ، ما ، بَر و . . .) را اینطور (- )
علامت می گذارند.
نکته: به زبان ساده تر علامت هجا ها :الف :هجای کوتاه : بِ ، دِ ، کِ ، شِ و . . . ( U )
ب:هجای بلند : را ، شا ، بی ، بو و . . . ( - )
ج : هجا ی کشیده : آ رَ د ، نا ن ، بیست و . . .( -U )

چند نکته ی مهم در علم عروض و تقطیع شعر :


1.چون علم عروض وتعیین وزن اشعار ، بنابر حروفی است که به تلفظ در می آید و شنیده می شود، به همین دلیل ((واو معد و له ) را نادیده می گیرند. واز به حساب آوردن آن چشم می پوشند.مانند ((واو )) در کلمات ( خواهر ، خواندن ، خواهش ، خویش )


2.همان گونه که قبلاً نیز ذکر شد ((ها ء )) غیر ملفوظ در فارسی کنونی یک مصوت کوتاه (کسره ) محسوب می شود. همچنین حرف ((واو )) در کلمه ی ((تو )) تنها یک ضمه یا مصوت کوتاه است. که = ک ِ / تو = ت ُ .


تقطیع در عروض چیست و چگونه انجام می گیرد ؟تقطیع یعنی قطعه قطعه وخرد کردن . و در اصطلاح علم عروض ، عبارتست از تقسیم کلمات به بخش های جدا گانه . مثلاَ اگر بخواهیم کلمه ی (( بر افروخته )) را تقطیع کنیم ، می گوییم ، چها ر بخش دارد.
بخش اول : بَ
بخش دوم :رَ ف
بخش سوم :ر وخ
بخش چهارم : ت ِ
به عبارت دیگر ((بر افروخته )) = بَ + رَ + روخ + ت ِ .
به همین طریق کلمه ی (( خدایا )) = خُ + دا + یا . سه بخش است .
وکلمه ی ((مَن )) تنها یک بخش است.
و کلمه ی ((شُما )) = شُ + ما . که دو بخش است .
می بینیم که این دو بخش از نظر کشش صوتی و همچنین از نظر تعداد (( وا ک ها )) برابر نیستند. بخش اول ( شُ ) ، از دو واک ، یعنی از یک صامت ویک مصوت کوتاه ، درست شده است. وبخش دوم ((مَا ) از سه واک یعنی از دو صامت و یک مصوت کوتاه ساخته شده است .
یاد آوری :به فتحه ی روی حرف ( م ) توجه کنید همانگونه که قبلاً ذکر شد پیش از حرف ((الف )) مصوت کوتاه (فتحه ) قرار می گیرد.


نکات مهم و دقیق در تقطیع اشعار :


1.حذف (هاء ) غیر ملفوظ :
در تقسیم کلمات به هجا های بلند وکوتاه ( ها ء ) غیر ملفوظ حذف می شود. مثل : مصراع زیر از اخوان ثالث در کتاب ارغنون
((ای که می دانی ندارم غیر در گاهت پناهی ))
ای / کِ* / می / دا / نی / نَ / دا / رم / غی / رِ / در / گا / هت / پَ / نا / هی
- - U - / - U - - / - U - - / - U - -
فاعلاتن / فاعلاتن / فاعلاتن / فاعلاتن
(هاء ) غیر ملفوظ از ((که )) حذف شده است .
نکته : هرگاه ((هاء غیر ملفوظ )) در آخرین هجای رکن های اصلی و یا رکن های فر عی که به هجا های بلند ختم می شوند ، واقع شود با حرف پیش از خود یک هجای بلند محسوب می شود. مانند این مصراع از کلیات شمس تبریزی:
((روشن ندارد خانه را قندیل نا آویخته ))
رو شن ن دا رد خا ن* را قن دی ل نا آ وی خ * ته
- - U - / - - U - / - - U- / - - U -
مستفعلن / مستفعلن / مستفعلن / مستفعلن
همان گونه که می بینید (( های )) خانه حذف شده و ((های )) (( آویخته )) با حرف پیش از خود یک هجای بلند ساخته است.


2. حذف همزه و یا الف :


گاهی ((الف )) و یا (( همزه )) به تلفظ در نمی آید و حذف می شود. مانند :
((کواکب در سجود* افتند* اگر لب را بجنبانی ))
ک / وا / کب/در / س / جو / دف / تن / دَ / گر /لب / را / بِ / جن / با / نی
U - - - / U - - - / U - - - / U - - -
مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن
((الف )) افتند و (( اگر )) به جهت عدم تلفظ حذف شده است.
نکته (( الف )) به مصوت کوتاهی تبدیل و بر روی حرف قبل قرار می گیرد.

3. مد

مد به تنهایی یک حرف شمرده می شود و الفی که مد داشته باشد یک هجای بلند محسوب می شود.

مانند:

((شستم ز می در پای خم دامن ز هر آلودگی))

شس / تم / ز/ می /در / پا /ی /خم/دا /من /ز /هر /آ /لو /د / گی

_ _ U _ / _ _ U _ // _ U _ _ _ _ U _

مستفعلن / مستفعلن / مستفعلن / مستفعلن

حرف(( آ )) در کلمه ی (( آلودگی )) یک هجای بلند محسوب شده است.

یاد آوری : حرف (( آ )) اگر مصوت بلند پیش از خود واقع شود مد از تقطیع حذف می شود.

مانند:

(( گرچه مه در صورت آرایی ز گیتی بر سر آمد ))

گر چِ مه در / عا ل ما را / یی ز گی تی /بر س را مد

_ U _ _ / _ U _ _ / _ U _ _ / _ U _ _

فاعلاتن / فاعلاتن / فاعلاتن / فاعلاتن

مد در هر دو کلمه ( آرایی و آمد ) به جهت آن که (( آ )) مصوت بلند حرف پیش از خود تلفظ شده است، حذف شده .

4. تشدید (( ّ ))

تشدید یک حرف به حساب می آید،به عبارت دیگر کلمه ی مشدد همانگونه که در تلفظ تکرار می شود به هجاها تبدیل می شود.

مانند :

((سخن پیدا بود سعدی که حدّ ش تا کجا باشد ))

س خن پی دا / ب ود سع دی / ک حد د ش تا / ک جا با شد

U _ _ _ / U _ _ _ /U _ _ _ /U _ _ _

مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن

حرف (( د )) در کلمه ی (حدّ ) دو بار تلفظ شده و در دو هجای بلند قرار گرفته است.

5. نون ساکنی که :

نون ساکنی که پس از ( آ ) یا ( او ) و یا (یی ) ( مصوت بلند ) بیاید از تقطیع ساقط است.

مانند :

(آن ترک یغما یی نگر دل ها به یغما می برد)

آ تر ک یغ / ما یی ن گر / دل ها ب یغ / ما می ب رد

_ _ U _ / _ _ U _ / _ _ U _ / _ _ U _

مستفعلن / مستفعلن / مستفعلن / مستفعلن

نون کلمه ی (( آ ن )) ساکن وپیش از آن مصوت بلند (( آ )) و اقع شده است بنابر این از تقطیع ساقط شده است. و حرف ( ن ) حذف می گردد. در کلماتی مانند: ( مشتاقان ، بدان ، جان، آن ، فرزین ، این ، بیرون و ..) که چنین شرایطی داشته باشند نیز حرف (( ن )) حذف می گردد.

6. واو عطف:

الف :

واو عطف در مواردی حرکت حرف ما قبل خود محسوب می شود(به مصوت کوتاهی تبدیل می شود )

مثال :

(صد عقل و جان اندر پیش بی دست و بی پا آمده)

صد عق لُ جا / ن ن در پ یش / بی د س تُ بی / پا آ م ده

_ _ U _ / _ _ U _ / _ _ U _ / _ _ U_

مستفعلن / مستفعلن / مستفعلن / مستفعلن

حرف ( و ) در کلمه ی ( عقل و جان ) و ( بی دست و بی پا ) به صورت مصوت کوتاهی برای حرف پیش از خود در آمده است.

ب :

گاهی حرف (( واو )) در اواسط رکن ها و غالبا در اواخر ارکان کشش بیشتری پیدا می کند و با حرف پیش از خود به صورت هجای بلند تلفظ می شود و هجای بلند محسوب می گردد.

مثال برای اواسط رکن:

چنان صرف کن دولت و زندگانی

که نامت به نیکی بماند مخلّد

چ نا صر / ف کن دو / ل تو زن / د گا نی

_ U _ /U _ _ /U _ _ /U _ _

ک نا مت / ب نی کی / ب ما ند / م خل لد

فعولن / فعولن / فعولن / فعولن

مثال برای اواخر رکن:

( به جولان و خرامیدن در آمد سر و بستانی )

ب جو لا نو / خ را می دن / د را مد سر / و بس تا نی

U _ _ _ / U _ _ _ / U _ _ _ / U _ _ _

مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن

در کلمه ی ((جولان )) حرف ((واو)) با حرف پیش از خود هجای بلند ساخته است.

ج: (( واو )) عطف در آغا ز رکن ها به تلفظ در نمی آید.

مثال:

(وگر باشد شبه تابان کجا در دانگی کردن )

و گر با شد / ش به تا با / ک جا در دا / ن گی کر دن

U _ _ _ /U _ _ _ / U _ _ _ /U _ _ _

مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن

واو (( وگر )) در آغاز رکن قرار گرفته ویک هجای کوتاه را نشان داده است.

7.واو بیان حرکت:

واوی است که صحیح لغت دری ملفوظ نیست مانند: واو (تو ،دو ،چو ) که واو، حرکت حرف پیش از خود است و مصوت کوتاهی برای حرف پیش محسوب می شود و در تقطیع حذف می گردد.

مثال:

جهانا چه بد مهر و بد خو جهانی

چو آشفته بازار بازارگانی

ج ها نا / چ بد مه / رُ بد خو / ج ها نی

U _ _ /U _ _ /U _ _ /U _ _

چ آ شف / ت با زا / ر با زا / ر گا نی

فعولن / فعولن / فعولن / فعولن

((چو )) در آغاز مصراع دوم یک هجای کوتاه محسوب شده است.

نکته : واو بیان حرکت اگر در آخر رکن واقع شود هجای بلند به حساب می آید.

مثال:

(چو من با تو چنین گرمم چه آه سرد می آری )

چُ من با تو / چ نی گر مم / چ آ هِ سر / د می آ ری

U _ _ _ /U _ _ _ /U _ _ _ /U _ _ _

مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن

((تو)) در آخر رکن اول هجای بلند محسوب شده است.

8.واو اشمام ضمه:

(گویی که حرکت ما قبل این واو فتحه بوده و سبب واو بویی از ضمه گرفته است ). واو اشمام ضمه چون به تلفظ در نمی آید از تقطیع حذف می شود مانند واو خواسته و خواب و استخوان و ...

مثال:

(بت پرستان صورتش را سجده می آرند و شاید

گر کند خواجو به معنی آن جماعت را امامی )

بت پ رس تا / صو ر تش را /سج د می آ / رن دُ شا ید

_ U _ _ / _ U _ _ / _ U _ _ / _ U _ _

گر ک ند خا / جو ب مع نی/ آ ج ما عت / را ا ما می

فاعلاتن / فاعلاتن / فاعلاتن / فاعلاتن

((واو )) در ((خواجو )) ملفوظ نیست و حذف می شود.

9. کسره ی اشباعی :

هجای کوتاهی است که باید آن را به هجای بلند تبدیل کرد به عبارت دیگر حرف متحرکی است که می توان یک حرف صامت بر آن افزوده (به شرطی که این افزایش در وزن شعر مشکلی ایجاد نکند ).به جهت آن که این هجای کوتاه همیشه پس از مضا ف می آید آن را کسره ی اشباعی گفته اند.

مثال:

(اگر لذّ ت ترک لذّت بدانی

دگر لذّت نفس لذّت نخوانی )

در این بیت کلمه ی لذّت چهار بار تکرار شده است که در دو مورد مضا ف واقع شده است.

(لذّ ت ترک ) و ( لذّ ت نفس ) که در هر دو مورد (( تا )) لذ ت باید به هجای بلند تبدیل شود.

به عبارت دیگر می توان یک صامت مثلا ً (( ش )) در آخر هر دو افزوده و بیت بالا را به صورت زیر خواند:

اگر لذّتش ترک لذّت بدانی       دگر لذّتش نفس لذّت نخوانی

یاد آوری: این نکته ضروری است که کسره ی هرمضافی کسره ی اشباعی نیست مثلا ًما نمی توانیم در آخر کلمه ی (( ترک )) که مضاف است حرف صامتی بیفزاییم و بگوییم:((اگر لذّتش ترکش لذّت بدانی )) به وضوح می بینیم که وزن شعر شکسته می شود و شعر وزن خود را از دست می دهد.

مثالی دیگر:

بتی دارم که گرد گل ز سنبل سایبان دارد      بهار عارضش خطّی به خون ارغوان دارد

ب تی دا رم / ک گر د- ِ گل / ز سن بل سا / ی با دا رد

U _ _ _ /U _ _ _ / U _ _ _ / U _ _ _

ب ها ر-ِ عا / رضش خط طی / ب خو ن-ِ ار / غ وا دا رد

مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن

کسره ی (( د )) و (( ر )) و (( ن )) در کلمات ((گرد )) و ((بهار)) و((خون)) کسره ی اشباعی است و حروف آخر این کلمات هجای بلند محسوب می شوند.

10. هجای کشیده :

الف : یک مصوت کوتاه و سه صامت و یا یک مصوت بلند و دوصامت مانند:

(( چرخ )) و ((هفت )) و (( روز )) و ((خواب )) در مثال های زیر این گونه هجای کشیده جز در آخر مصراع ها به یک هجای بلند و یک هجای کوتاه تبدیل می شود.

مثال:

(ور از نه چرخ بر تازی بسوزی هفت دریا را

بدرّم چرخ و دریا را به عشق و صبر و پیشانی)

و رز نه چر / خ بر تا زی / ب سو زی هف / ت در یا را

U _ _ _ / U _ _ _ / U _ _ _ / U _ _ _

ب در رم چر / خُ در یا را / ب عش قو صب / رُ پی شا نی

مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن

چنان که می بینیم هجای کشیده ( چرخ و هفت ) هری ک به یک هجای بلند و یک هجای کوتاه تبدیل شده است امّا در مصراع دوم حروف آخر کلمات (چرخ و عشق و صبر ) به و سیله ی واو عطف به هجاهای بلند و کوتاه تبدیل شده است.

ب:یک مصوت بلند و سه صامت مانند (( کیست )) و ((کارد )) و (( سوخت )) (که در آن ها سه حرف ساکن دیده می شود ). در این موارد صامت سوم حذف می شود آن گاه مانند مورد الف در هجای کشیده عمل می شود.

مثال:

( آن کیست که کز روی کرم با ما وفاداری کند

بر جای بد کاری چون من یک دم نکو کاری کند)

آ کی س کز / رو ی-ِ ک رم / با ما و فا / دا ری ک ند

_ _ U _ / _ _ U _ / _ _ U _ / _ _ U _

بر جا ی بد / کا ری چ من / یک دم ن کو / کا ری ک ند

مستفعلن / مستفعلن / مستفعلن / مستفعلن

از کلمه ی (( کیست )) ( ت ) حذف شده و بقیه به یک هجای بلند و یک هجای کوتاه تبدیل شده است.

مثالی دیگر:

((گر موی من چون شیر شد از شوق مردن پیر شد       من آرد گندم نیستم چون آمدم از آسیا ))

در کلمه ی (( آرد )) حرف ( د ) حذف می شود و (( آر )) به یک هجای بلند و یک هجای کوتاه تبدیل می شود و در کلمات (شیر و پیر و نیستم و آسیا )

هجاهای کشیده به یک هجای بلند و یک هجای کوتاه تبدیل می شوند.

11.یإ مفتوح و یإ مختوم به مصوت بلند (( آ )،

که ماقبلش حرف مکسور باشد مانند) سیه و گیاه و بیا ) در این موارد حرف پیش از( یإ ) یک هجای کوتاه محسوب می شود و یا با حروف بعد یک هجای بلند و یا یک هجای کشیده را تشکیل می دهد.مثلأ ((سیه )) به ( س یه( U - ) و(( گیاه )) به ( گ یاه ( U - . ) و (( بیا )) به ( ب یا ( U - ) تقطیع می شود.

مثال:

میان نعره ها بشناخت آواز مرا آن شه

که صافی گشته بود آوازم از انفاس حیوانی

م یا ن-ِ نع / ر ها بش نا / خ آ وا ز-ِ / م را آ شه

U _ _ _ / U _ _ _ / U _ _ _ / U _ _ _

مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن

شاهد مثال در کلمه ی (میان ) است که ((میا )) به یک هجای کوتاه و یک هجای بلند تقطیع شده است.

مثال دیگر:

بیاور می که نتوان شد ز مکر آسمان ایمن

ب یا ور می / ک نت وا شد / ز مک ر-ِ آ / س ما ای من

U _ _ _ /U _ _ _ / U _ _ _ /U _ _ _

مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن / مفاعیلن

((بیاور )) به یک هجای کوتاه و دو هجای بلند تقطیع شده است.

چند تعریف:

تعریف وزن:

وزن نظم و تناسب خاصی است، در اصوات شعر و می توان گفت که : وزن شعر فارسی، منظومه ی متناسبی است، از بخش ها ی کوتاه و بلند.

تعریف بحر:

همانطورکه در موسیقی دستگاههای گوناگون داریم در اوزان شعر نیز دستگاههای گوناگونی داریم که هر کدام از آنها را (( بحر )) می نامند.

مانند:(بحر مُتقارِب،بحر هَزَج، بحر رَمَل ،بحررَجَز و...بنابراین در اصطلاح علم عروض(( بحر )) عبارت است از دستگاههای مختلف شعری.

در شعر فارسی و عربی مجموعاً نوزده بحر یا دستگاه شعری داریم،که پنج بحر آن مخصوص اشعار عرب، و چهارده بحر آن مشترک میان فارسی و عربی است.

تعریف اَ فاعیل یا ارکان عروضی :

در علم صرف عربی برای رسنجیدن کلمات یعنی تعیین وزن و حروف اصلی آنها از سه حرف (ف – ع – ل ) استفاده می شود.مثلا می گویند: کلمه ی ( کاتب ) هم وزن کلمه ی ( فاعل ) است و (مکتوب ) هم وزن ( مفعول ) و ( استغفار ) هم وزن استفعال و( ضَرَ بَ ) هم وزن فَعَلَ در علم عروض نیز کلماتی با همان حروف ( ف – ع - ل ) جعل کرده و ساخته اند تا کلمات و ترکیبات شعری را با آنها بسنجند. به این کلمات(( اَفاعیل یا ارکان عروضی )) می گویند .

افاعیل یا ارکان عروضی ،، تنها شامل هشت کلمه ی ذیل است.

1.مفاعیلن 2.فاعلاتن 3.مستفعلن 4.مُتفاعلن 5. مفا علن 6.مفعولاتُ 7.فاعلُن 8. فَعولَن

برای آشنایی بیشتر برای هر یک از این ارکان کلمه یا ترکیبی هموزن آورده می شود:

1.مَفاعیلُن = مَ + فا + عی + لُن = فَراوانی = فَ + را + وا + نی(U--)

2.فاعلاتُن = فا + ع + لا + تُن =کاروان ها=کا+رِ+وا + ها(-U -- )

3.مُستَفعِلُن =مُس+تَف+عِ+لُن=دَرهرچَمَن=دَر+هَر+چَ+مَن(--U - )

4.مُتَفاعِلُن = مُ +تَ +فا +عِ +لُن=بِخُدا قسم (U U - U - )

5.مُفاعَلَتُن = مُ +فا + عَ + لَ + تُن = وَفا بِکُنَم (U –U U - )

6.مَفعُولا تُ =مَف + عُو +لا + تُ = در گُلخانه (- - - U )

7.فاعِلُن = فا + عِ + لُن = پُر ثَمَر (- U - )

8.فَعُولُن=فَ + عُو +لُن =شِمارِش ( U - - )

چنانکه ملاحضه می شود؛مفاعیلن و فاعلاتُن و مستَفعِلُن و مفعولاتُ،هرکدام از چهاربخش، و متَفاعِلُن و مفاعَلَتُن هر یک از پنج بخش وفاعِلَن و فَعولُن هر یک از سه بخش درست شده است.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد