ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

نمی ترسم

من از رفتن نمی ترسم 

 من از ماندن در این صحرای خوف انگیز می ترسم مرا با خود ببر ای دوست 

 مرا با خود ببر ای دوست  

در این صحرا صدای گرگ می آید در این صحرا صدای نعر ه ی تمساح می آید 

 صدای ناله و گریه صدای دشنه و زنجیر صدای غرش شمشیر می آید  

در این صحرا صدای ظلم و استبداد صدای پای اهریمن صدای گریه ایمان صدای خنده ی ابلیس می آید تمام خانه ها ویران 

 تمام کلبه ها احزان  

تمام غنچه ها مردند تمام لاله ها رفتند  

منم جز این ندارم چاره ای ای دوست یکی در کنج غم مردن 

 یکی دل بر تو بسپردن در این صحرا نمی بینی تو از گلها اثر؟ 

 ای دوست مرا با خود ببر ای دوست دلم دلگیر دلگیر است  

مرا با خود ببر ای دوست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد