همه دنیا منو با چشم تعجب دیدند
وقتی از دست تو به خودت شکایت کردم
تو به سادگیم خندیدی و من
بایه لبخند تو احساس رضایت کردم
من یه عمره وسط حادثه تنها موندم
تازه احساستو نسبت به خودم فهمیدم
ساده بودم که دلم منتظر معجزه بود
وقتی با چشم خودم فاصله رو می دیدم
تو برای من یه عکس زنده از دیروزی
من برای تو یه مشت خاطره متروکم
باید از نو به گذشته خودم فکر کنم
من به شیرینی این خاطره ها مشکوکم
رفتن تو واسه فردای من عبرت میشه
توی فردای بدون تو منم بد میشم
توی کابوس همیشگی این ترانه ها
دیگه راحت از کنار اسم تو رد میشم
همه دنیا منو با چشم تعجب دیدند
وقتی از دست تو به خودت شکایت کردم
دیگه این خنده برای شعر من شیرین نیست
ساده بودم که به تلخی تو عادت کردم