من اکنون احساس میکنم از همه آتش ها و امیدها و خواستن هایم
تنها مانده ام...
وگرداگرد زمین خلوت را مینگرم
و اعماق آسمان ساکت را مینگرم
و خود را مینگرم
و در این نگریستن های همه دردناک و همه تلخ
این سوال همواره در پیش نظرم پدیدار است
و هر لحظه صریحتر و کوبنده تر
که تو اینجا چه میکنی؟؟؟
امروز به خود گفتم:
من احساس میکنم
که نشسته ام زمان را مینگرم که میگذرد...
همین و همین
و تقدیم تو باد.