در این دیار ســـربی، یک استکان، هـوا نیســــــت
درد و غم و مرض هست؛ یک جرعه ی دوا نیست
مــعشوقه هـــای این شهر بر چهره، مــاسک دارند
احــــــــوال عــــــــاشقان نیز، چندی است روبِه را نیست
فرهـــــــــاد آسم دارد، خسرو ســـــــــــــیاه سرفه
هیچ آدمی به فـــــکرِ شــــیرین بینوا نیســـــت
"اطفــــــــال و ســــــالمندان" در خــــانه ها اسیرند
ویران شود هر آنجا، غوغـــــای بچه ها نیســــت
تـــــاوان دیـــــــدن تو، سنگینتر از جریمه است
من زوجم و تو فردی، این شهر جــــای ما نیست
من زوجم توفردی...
خیلی زیبا بود ممنون.
(آدرس جدیدمو گذاشتم،ممنون که باز تحملم میکنید)