ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

در هم و برهم(پریشان گویی)


قدری بخواب


امشب

 چشمان ِ تو

برای شعر شدن

زیادی سنگین اند...



امشب،

پشت فرمان به تو فکر می کردم.


نمی دانم چقدر رابطه ی ما یکطرفه است

اما میدانم

که تو خدای نگه داشتن روابط یکطرفه ای.


راستش را بخواهی

من علیرغم اینکه زیاد به گوشم خوانده اند


که باید از خدا ترسید


از تو زیاد نمی ترسم!

چرا که موجودات نجیب ترس ندارند

و من با اینکه تو را هرگز ندیده ام

باور دارم که نجابت مثال زدنی ای داری.


همچنین من فکر می کنم

که تو باید یک نوع لوتی صفتی مخصوص به خودت را داشته باشی

بطوری که من تو را اینطور تصور میکنم

که روی یک صندلی ای نشسته ای و به زندگی من نگاه می کنی

درحالی که آخر ماجرا را می دانی

و برای همه ی ندانم کاری های من حرص می خوری

و دست مشت شده ات را بارها و بارها روی دسته ی آن صندلی کوبیده ای

و زیر لب به من گفته ای:    

                                 "لعنتی".


اما هرگز لعنتم نکرده ای.


من حتی فکر میکنم که حتی تو هم نیاز داری که بخوابی

اما خواب تو مثل خواب مادرها سبک است.

هنوز صدای من در نیامده بیدار شده ای

و از نگاهت می شود این کلمه را خواند:


                          "جونم؟".


هر چند که درست قبل از اینکه بخوابی

از بی قیدی های من در مقابل نعمت هایت دلخور بوده ای

و یک نفس عمیق کشیده ای

و در بازدم، زیر لبت گفته ای:


                        " ای بی معرفت"


و بعد خوابیده ای

در حالی که خدای جاده های یکطرفه بوده ای.

و آماده برای اینکه دوباره عاشقی کنی،


                     به سبک خودت! 


و این را هم باید به خصوصیات تو اضافه کرد

که بی نظیر در عشق های یکطرفه ای.


خسته ات کردم خدایا،


بخواب

رفیق لوتی صفت نجیبم.

آنقدر به من لعنتی بی معرفت خوبی کن که بترسم که بمیرم


و قرار باشد با تو چشم توی چشم شوم.


برای آن لحظه دستانم خالی است

و شاید جهنمی که می گویند همین باشد:

چشم توی چشم شدن با کسی که یک عمر عاشقت بود

و هر شب با درد بی معرفتی های تو خوابید.

بخواب لوتی

که شرمندگی از مرگ هم بدتر است...

نظرات 1 + ارسال نظر
شقایق سه‌شنبه 8 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 17:17

نمیدونم چجوری سر از این پستت در آوردم ولی واقعا محشر بود...
آدرس وبلاگمو اون بالا نمیتونم بنویسم این پایین میذارم...
www.manoarminam.blogsky.com

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد