ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

تو را ...


تو را

در بغض طهران

در امیرآباد گم کردم

تو را

در کوچه ­های ­ی سرد نوبنیاد گم کردم

 

تو را

در جشن و رقص و پایکوبی

بین مهمان­ ها

تو را در گریه ­های ­ی میرِ بی داماد

  گم کردم

 

تو را

در

گرته ­های­ ی صلح و آزادی

غم و شادی

تو را

در شعرها

ای درد مادرزاد گم کردم

تو را

در قهوه­ خانه ­ها

تو را

در دود قلیان­ ها

تو را

در پشت میز کافه ­ی ­ی میعاد

       گم کردم

 

تو را در سفره­ های­ ی هفت ­سین

در لحظه ­ی­ ی تحویل

تو را

در تُنگ ­ها

ای ماهی ­ی آزاد گم کردم

 

***

 

تو را در عصر سیمان

عصر انسان­ های­ ی ماشینی

تو را در شهر زندان

این قفس­آباد گم کردم

 

تو را

در دشنه­ ای در دیس

در دهانت را می ­بویند
مبادا که گفته باشی دوستت می­ دارم
دلت را می­بویند
روزگار غریبی­ ست نازنین...

تو را در شاملو

این قالب آزاد گم کردم

 

***

تو را در بیستون

در تخت خسرو

خواب با شیرین

تو را

در

ضربه­ های­ی تیشه ­ی ­ی فرهاد

گم کردم

 

***

تو را در عصر مشروطه

تو را در مجلس روسی

تو را

   در ضجّه ­های ­ی

یک زنِ معتاد

     گم کردم

 

تو را در جایگاه متهم

در غُل و در زن/ جیغ

تو را

در

   دادگاه عدل استبداد گم کردم

 

تو را

در بی کلاهی ­های­ ی شاپو

پهلوی بَر دار

تو را

در مسجد ناشاد گوهرشاد

گم کردم

 

تو را

در آخرین

برداشت­ های ­ی نفی از منکر

تو را

در گشت­ های ­ی کاملن ارشاد

 گم کردم


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد