ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

دیروز مرا می خواند...

دیروز مرا می خواند آهسته کسی در باد  

 

همریشه ی باران بود با آینه ها همزاد 

 

مجنون شدوشوریده از مشرق گل سرزد  

در مستی چشمانش لیلای غزل گل داد 

 

اوغرق دوبیتی بود با طاهر عریان مست 

من گرم غزلخوانی از نسل دل فرهاد 

 

من  غرق نگاه او او معتکف لبخند 

چون سیب شفا بخشی درپای دلم افتاد 

 

لبریز شدم از او لبریز گل لبخند 

آنروز که آهسته می خواند مرا در باد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد