نسیم ، دانه را از روی دوش مور انداخت.مور دوباره دانه را برداشتو گفت : خدایا ، گاهی یادم می رود که هستی کاشبیشتر نسیم بوزد.
نسیم ، دانه را از روی دوش مور انداخت.
مور دوباره دانه را برداشت
و گفت : خدایا ، گاهی یادم می رود که هستی
کاش
بیشتر نسیم بوزد.