ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

آمده بودم بگویم...

راستش آمده بودم که بگویم بانو
می شود شاعر چشمان زلالت باشم ؟
تا که بر کوچه ی ذهنت گل احساس شکفت
زائر سر زده ی صحن خیالت باشم
فصل آبستن دی ، برف که جان می گیرد
می شود گرم ترین لحظه ی سالت باشم ؟
عشق ، مجنون ، دل آشفته ، مگر هست هنوز ؟
پاسخ مثبت صد گونه سوالت باشم
قهوه ی تلخ بریزی و چه شیرین باشد
نقش فرهاد به اندیشه ی فالت باشم
شاعر و زائر و مجنون چه تفاوت دارد ؟
می شود مست می از جام وصالت باشم ؟

نظرات 1 + ارسال نظر
رونیا دوشنبه 27 مرداد‌ماه سال 1393 ساعت 21:58 http://kolbeye-tanhai.blogsky.com

بی تو مهتاب تنهای دشتم
بی تو خورشید سرد غروبم
بی تو بی‌نام و بی‌سرگذشتم.
بی تو خاکسترم
بی تو، ‌ای دوست!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد