ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

غم تودر دل دیوانه...


امشب غم تو در دل دیوانه نگنجند 

گنج است و چه گنجی که به ویرانه نگنجد 

تنهایی ام امشب که پر است از غم غربت 

آن قدر بزرگ است که در خانه نگنجد 

بیرون زده ام تا بدرم پرده ی شب را 

کاین نعره ی دیوانه به کاشانه نگنجد 

خمخانه بیارید که آن باده که باشد 

در خورد خماریم به پیمانه نگنجد 

میخانه ی بی سقف و ستون کو که جز آنجا 

جای دگر این گریه ی مستانه نگنجد 

مجنون چه هنر کرد در آن قصه ؟ مرا باش

با طرفه جنونی که به افسانه نگنجد 

تا رو به فنایت زدم از حیرت خود پر 

سیمرغم و سیمرغ تو در لانه نگنجد 

در چشم منت باد تماشا که جز اینجا 

دیدار تو در هیچ پریخانه نگنجد 

دور از تو چنانم که غم غربتم امشب 

حتی به غزل های غریبانه نگنجد

نظرات 5 + ارسال نظر
رونیا دوشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 08:32

مهدی دوشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 08:40 http://catharsis.blogsky.com

سلام . آقامحراب با تبادل لینک موافقید ؟

رونیا دوشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 22:40

همه زندگیم " درد" است؛ درد...
نمی دانم عظمت این کلمه را درک می کنی یا نه؟
وقتی می گویم درد،
تو به دردی فکر نکن که جسم انسان ممکن است از یک بیماری شدید بکشد...
نه؛ روحم درد می کند...

baran چهارشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 00:23 http://ranginkamun.blog.ir

مرغ عشق ها هم پیدا نکردند...
فال آمدنت را!
من که گنجشکی پاپتی ام...


محمدمسعود کرمی

、`☂`、 baran 、`☂`、 پنج‌شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 10:51 http://ranginkamun.blog.ir

یک سینه حرف هست ولی نقطه‌چین بس است

خاتون دل و دماغ ندارم همین بس است

عشق آمده‌ست عقل برو جای دیگری

یک پادشاه حاکم یک سرزمین بس است

از این به بعد عزیز شما باش و شانه‌هات

ما را برای گریه سر آستین بس است

حامد عسکری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد