ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

پروانه‌ام هنوز

با آن که در حریم تو بیگانه‌ام هنوز

چون حلقه بسته بر در این خانه‌ام هنوز

بگذشت شب ز نیمه و من با خیال دوست

میناصفت به گوشه‌ی میخانه‌ام هنوز

از شعله‌ی نگاه تو پروا نمی‌کنم

ای شمع من بسوز که پروانه‌ام هنوز

چون گوهری که بر سر انگشتری نهند

ای آشنا به چشم تو بیگانه‌ام هنوز

گفتم چه الفت است به گیسوی او مرا

دل ناله کرد و گفت که دیوانه‌ام هنوز

نظرات 1 + ارسال نظر
رونیا یکشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 12:13

در شبان غم تنهایی خویش
عابد چشم سخنگوی توام
من در این تاریکی
من در این تیره شب جانفرسا
زائر ظلمت گیسوی توام
گیسوان تو پریشانتر از اندیشه ی من
گیسوان تو شب بی پایان
جنگل عطرآلود
شکن گیسوی تو
موج دریای خیال
کاش با زورق اندیشه شبی
از شط گیسوی مواج تو من
بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد