ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

متلاشی شدن دوستی

من گمان می کردم

دوستی همچون سروی سرسبز،

چهار فصلش همه آراستگی است

من چه می دانستم

هیبت باد زمستانی هست.

من چه می دانستم

سبزه می پژمرد از بی آبی

سبزه یخ می زند از سردی دی

من چه می دانستم،دل هر کس دل نیست

قلبها صیقلی از آهن و سنگ

قلبها بی خبر از عاطفه اند ،

سخن از مهرمن وجورتو نیست،

سخن از متلاشی شدن دوستی است .

نظرات 2 + ارسال نظر
هادی شنبه 26 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 21:14 http://parishooni.blogsky.com

سلام
شعر دلنشینی بود
پاینده باشید

ستاره سه‌شنبه 29 مهر‌ماه سال 1393 ساعت 22:41

سلام
شعرتون قشنگ بود
حق کپی کردن داریم یا نه ؟؟؟!!!!

سلامممنونم از لطفتون اگه با ذکر منبع باشه مشگلی نیست

متشکرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد