با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج
حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج
ای موی پریشان تو دریای خروشان
بگذار مرا غرق کند این شب موّاج
یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم
یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج
ای کشته ی سوزانده ی بر باد سپرده
جز عشق نیاموختی از قصّه ی حلّاج
یک بار دگر کاش به ساحل برسانی
صندوقچه ای را که رها گشته در امواج
با درود
خواندمت و لذت بردم. وبلاگ زیبا و خواندنی داری. امیدوارم همیشه در حال پیشرفت باشی.
خوشحال میشم به منم سر بزنی.
در ضمن خوشحال میشم با هم تبادل لینک داشته باشیم اگه مایل بودی در خدمتم
با سپاس
اشعارتان مثل همیشه زیباست.