بررسی ورود اشعار
عارفانه به ادبیات فارسی مورد توجه همهی تاریخنگاران ادبیات فارسی بوده
است. اما در میان کتابهای نوشته شده با دو تعبیر متفاوت روبهرو میشویم.
گروهی از این بحث با عنوان «تجلی عرفان در ادبیات فارسی» یاد میکنند و
گروهی با عبارت «ورود شعر به ادبیات عرفانی». گرچه این دو عنوان در نگاه
نخست شبیه به یکدیگرند. اما برای دقیقتر شدن بحث باید تأمّل بیشتری صورت
گیرد.
ما در ادامه به «تجلی شعر عرفانی در ادبیات فارسی»
میپردازیم و به اشعار عاشقانه و غنایی که توسط شاعران غیر عارف سروده
میشده و منظورشان عشق انسان به انسان بوده است و گاهی عرفا به منظور خاصی
آنها را زمزمه میکردند توجهی نمیکنیم؛ گرچه شعرای صوفی به پشتوانهی
همین اشعار غنایی و عاشقانه توانستند شعر عارفانه بسرایند. چون اشعار
صوفیانهی فارسی که از قرن پنجم به بعد، ابتدا در خراسان و سپس در مناطق
دیگر، به تدریج در زبان فارسی پدید آمد از لحاظ صورت یا قالب تفاوتی با
اشعار قبلی این زبان نداشت. (1)
پیدایش شعر صوفیانه در زبان فارسی
بیشک یکی از مهمترین حوادثی است که در تاریخ این زبان رخ داده است که
متأسفانه هیچ کس به طور جداگانه به آن نپرداخته است؛ حادثهای که زبان
عامیانه مردم را به زبانی عمیق تبدیل کرد. پیش از این حادثه زبان علمی
ایران زبان عربی بوده است و دانشمندان کوتاهترین متنها را هم به عربی
مینگاشتند. ابوریحان بیرونی دربارهی زبان فارسی میگوید: «جز به کار
بازگفتن داستانهای خسروان و قصههای شبانه نیاید»(2). این اظهار نظر که
قطعاً قبل از ورود اشعار عارفانه به ادبیات فارسی است نشان میدهد که هیچ
کدام از دانشمندان، زبان فارسی را زبان فاخر علمی به حساب نمیآوردند. ورود
اشعار عارفانه به فارسی تقریباً از اوایل قرن پنجم آغاز گردیده و موجب
دمیدن روح تازهای در کالبد شعر فارسی گشته و از برکت آن دامنه معنا در این
زبان به تدریج گسترش یافته است تا آن جا که زبان فارسی حامل معانی عمیق
عرفانی و ما بعد الطبیعی شد و از این راه به یک زبان مقدس و عمیق تبدیل
شد.(3)
بسیاری معتقدندکه تاریخ این حادثه به طور قطع مشخص نیست.
برخی دیگر بر این باورند که ورود اشعار عارفانه به ادبیات فارسی همزمان
صدور فهلویات است و چارگانههای باباطاهر را اولین اشعار عارفانه میدانند.
عدهای میگویند: شروع شعر عارفانه مصادف با شروع سماع است. نظریهی دیگری
که حامیان بسیار دارد سنایی را بنیانگذار شعر عرفانی میداند.
واضح است که در این نوشته اشعار صوفیانه فارسی مورد نظر ماست و نه اشعار عربی نظیر اشعار حلاج و...
باباطاهر
گرچه
تاریخ حیات و مرگ باباطاهر مشخص نیست. اما به یقین باباطاهر بر دیگران
مقدم بوده است. یان ریپکا او را یکی از گزینههای جدی، مبدع شعر عارفانه
میداند(4). چون رباعی را نخستین قالب شعری میدانند که عرفا برای بیان
اندیشهها و تجربههایشان به کار گرفتهاند(5) و باباطاهر به عنوان یکی از
نامدارترین رباعیسرایان ایران پیشقراول این سبک شعر عرفانی بوده است اما
چون از اشعار باباطاهر نسخهی موثق و معتبری در دست نیست. در این باب
نمیتوان از روی یقین او را مبدع شعر عرفانی دانست. از طرف دیگر در کتب مهم
صوفیه مانند تذکرةالاولیاء و نفحات الانس ـ ذکری از باباطاهر در میان
نیست و او را به عنوان عارف نمیشناسند بلکه او را به عنوان درویشی شوریده
حال معرفی میکنند. نام باباهر بعد از عینالقضات و به سبب تأثیر او، در
ادب شفاهی به تدریج منتشر شد(6).
ابوسعید ابوالخیر
ابوسعدی
ابوالخیر یکی از عارفان برزگ نیمهاول قرن پنجم است که کلمه «سماع» همنشین
نام اوست. بدون شک مجالسی سماعی که در محضر ابوسعید ابوالخیر برگزار
میشده است بدون شعر معنایی نداشته و شعر عرفانی از لوازم ضروری مجالس
صوفیه بوده است. تاریخ ورود شعر عارفانه را باید با تاریخ آغاز سماع یکی
دانست(7). احتیاج به شعر عارفانه، ابوسعید را مجبور به سرودن رباعیاتی کرده
است که شروع شعر عارفانه است. ریپکا معتقد است: «نخستین شعرهای صوفیانه
فارسی با نام ابوسعید ابوالخیر مهیمنی آغاز میشود... وی مبلغ دکترین عرفان
به شمار میرود». سرودن دهها رباعی با مضمونهای عرفانی را به نسبت
میدهند(8). هرمان اته از مستشرقین آلمانی سده نوزده که برای نخستین بار
رباعیات پراکنده ابوسعید را از جُنگهای فارسی بیرون کشید و جمعآوری کرده
بود عقیده داشت طیف کاملی از درونمایهها و نمادهای شعر صوفیانه را
میتوان در این شعرها یافت. او میگوید: ابوسعید بنیانگذار واقعی این سنت
[رباعیسرایی] بود(9). شبع نعمانی در شعرالعجم آثار روح قلندری و رندی و
شور و اشتیاق را بیش از هر کسی در شیخ ابوسعید ابوالخیر، میداند. او
میگوید: «وی اول کسی بود که افکار و خیالات تصوف را در شعر بیان
نمود»(10).
استدلالهایی که گذشت دو نکته اساسی داشت. نخست این که
مجلس سماع نیاز به شعر داشت و این نیاز ابوسعید را وادار به سرودن شعر
عرفانی کرد. دوم این که مجموعه رباعیاتی در دست است که نشان میدهد ابوسعید
نخستین شاعر عارف است.
اما به راحتی میتوان از کنار این دو
استدلال گذشت زیرا گرچه در مجالس سماع شعر عارفانه خوانده میشد اما شاید
این شعرها توسط شاعرانی سروده شده باشد که مرادشان عشق انسان به انسان بوده
و عارف در مجلس سماع برداشت دیگری از آن شعر پیدا میکرده، آیا این شعرها
الزاماً باید مؤلفههای شعرهای عارفانهای را که مورد نظر ماست داشته باشد.
پورجوادی معتقد است اشعاری که در مراسم سماع خوانده میشده غالباً اشعاری
بوده است که توسط شعرای غیر صوفی سروده شده بود و منظور عشق در نزد شاعر
عشق انسان به انسان بود و معانی غیر عرفانی داشته است(11). تردیدی نیست که
تصوف از شعر به عنوان وسیله بسیاری مناسب در مجلس سماع برای تأثیرگذاری بر
روحیهی مخاطبان استفاده میکرده و آموزههای فراوانی را به وسیلهی شعر
برای مخاطبان عرفان بیان کرده باشد. اما سخن در این است که آیا در آن زمان
شعر عرفانی فارسی وجود داشته است که بتواند مانند غزل عربی به راحتی مفهومی
را عرضه کند. چون منظور ما شعر صوفیانه نابی است که از اصطلاحات عرفانی
بهره برده وعرفان اسلامی را تبیین میساخته، منظور هر شعر عاشقانهای نیست و
از طرف دیگر منظور هر شعر مذهبی و دینی هم نیست چون فرق است بین شعر
اخلاقی و دینی و شعر عرفانی.
اما اشعار و ابیاتی که به ابوسعید
نسبت میدهند قابل توجه نیست. چون چند سال بعد از ابوسعید نبیرهاش ابوطاهر
ابن سعید، صحت این انتساب را زیر سوال میبرد(12) اما اگر انتساب این
اشعار به ابوسعید ابوالخیر مشکل نبود، میتوانستیم از او به عنوان یکی از
گزینههای جدی مبدع شعر عارفانی یاد کنیم.
در این بحث نام عرفای
بزرگ دیگری هم به عنوان آفرینندهی سبک شعر عارفانی به میان میآید. عرفایی
چون خواجه عبدا... انصاری(13) و غزالی که گروهی معتقدند با کتاب سواغ
العشاق خود مکتب صوفیانه عرفانی «تصوف شعر فارسی» را بنا نهاده است(14).
حتی برخی نظامی را صوفی دانستهاند و تفاوت میان حکیم و صوفی را نادیده
گرفتهاند و او را به عنوان مبدع شعر عرفانی معرفی کردهاند.
ابوالمجد مجدود سنایی
نخستین
غزلسرای بزرگ تصوف سنایی است. او نخستین شاعری است که برای بیان تفکر
عرفانی از شکل غزل بهره برد(15). خدمات سنایی در پیشرفت شعر صوفیانه بسیار
عظیم است. باید او را قافلهسالار این نوع شعر بدانیم(16). اولین کسی که
تعبیر عشق حقیقی و مجازی را وارد زبان شعر عاشقانه صوفیانه فارسی کرد سنایی
بود(17). آربری مستشرق و مترجم معروف قرآن معتقد است: از آن جهت که
[سنایی] پیشوای شاعران دورههای بعد بوده و غزل عرفانی را طرحریزی کرده
است شایسته توجه است(18). سنایی در زمینهی غزل عرفانی الگویی برای شاعران
پس از خود مانند عطار، مولوی و حافظ عراقی و نظامی بوده است و تأثیر
بهسزایی بر شعر عرفانی فارسی داشته است.
ذبیحا... صفا میگوید: از
موضوعاتی که مخصوصاً در قرن ششم در شعر فارسی به شدت رخنه کرد تصوف و
عرفان است. توجه به افکار عرفانی در شعر البته زودتر از قرن شش صورت گرفته
بود. لیکن اثر بین و آشکار آن را از آغاز این قرن در اشعار فارسی میبینیم.
نخستین کسی که به ایجاد منظومههای بزرگ عرفانی توجه کرد سنایی است.
منظومههای حدیقةالحقیقه و طریقالتحقیق دو اثر معروف او در تصوف و عرفان
است(19).
برخی اما به بیش از این معتقدند. آنها نهتنها سنایی را
بینانگذار شعر عرفانی میدانند بلکه تولد سنایی را در شعر فارسی تولد سبکی
جدید در شعر میدانند. اسلامی ندوشن میگوید: «با سنایی مسیر شعر فارسی
تغییر میکند. اولین بار شعر وارد عرصه عرفان میشود... و [او] به اصطلاح
روزنامهها «بنیانگذار» شعر عرفانی است(20).
ذبیحا... صفا در
اینباره مینویسد: سنایی بیتردید یکی از بزرگترین شاعران زیان فارسی و
از جمله گویندگانی است که در تغییر سبک شعر فارسی و ایجاد تنوع و تجدد در
آن مؤثر بوده است و آثار و منشأ تحولات شگرف در سخن گویندگان بعد از وی شده
است».(21)
شفیعی کدکنی معتقد است: «در تاریخ ادبیات فارسی وقتی
میگوییم شعر قبل از سنایی و شعر بعد از سنایی خوانندهی اهل و آشنا،
تمایزی شگرف میان این دو مرحله احساس میکند. هیچ کدام از قلههای شعر
فارسی حتی سعدی و حافظ و مولانا چنین مقطعی را در تاریخ شعر فارسی ایجاد
نکردهاند، با این که سرایندگان برجستهترین آثار ادب فارسی بودهاند. این
ویژگی دورانسازی در کار حکیم سنایی برای مورخان شعر و عرفان از اهمیتی
ویژه برخوردار است. حدیقهی سنایی سرآغاز نوعی از شعر است و قصاید او نیز
سرآغاز نوعی دیگر و غزلهایش نیز حال و هوایی ممتاز از غزلهای قبل از وی
دارد. کمتر شاعری را میتوان سراغ گرفت که در چند زمینهی شعری آغازگر و
دورانساز به شمار آید»(22).
نتیجهگیری
برای
یافتن تاریخ اولین اشعار عرفانی ناچاریم تعریفی صحیح از شعر عرفانی به دست
آوریم. و خصیصهها و کلید واژههای شعر عرفانی را که مورد نظر ماست بیان
کنیم: «شعر عرفانی شعری است که ارباب معانی در بیان اصول و مواجید و حقایق
معنوی سرودهاند»(23). شاید از همین تعریف بتوانیم خصیصههای شعر عرفانی را
استخراج کنیم. پس منظور از شعر عرفانی شعری است که با نیت عرفانی سروده
شده باشد نه شعر عاشقانهای [به معنای انسان و انسان] که عارفانه تفسیر
شود؛ اگر با توجه به کلید واژههایی چون باده، می، عشق حقیقی، عشق مجازی،
مستی و عرفان به سراغ دیوانهای شعری و جُنگهای فارسی برویم. شعرهایی را
که پیدا میکنیم میتوانیم به دو دسته تقسیم کنیم:
الف) شعرهای دوره قبل از سنایی
ب) شعرهای دوره بعد از سنایی
شعرهای دوره بعد از سنایی بحث چندانی ندارد. اما در شعرهای دورهی قبل از سنایی به دو گونه شعر بر میخوریم:
الف) شعرهایی که شاعران آن عارف بودند.
ب) شعرهایی که شاعران آن عارف نبودند.
بسیاری
از شعرهایی ک در مجالس سماع خوانده میشده است و یا صوفیه برای راهنمایی
سالکان طریق از آنها بهره میجستند جزو دستهی دوم است. تردیدی نیست که
صوفیان از این دسته اشعار به عنوان مناسبترین ابزار تأثیر بر روحیهی
مخاطبان استفاده میکردند اما با دقت در این شعرها آشکار میشود که اغلب
این ابیات در وصف معشوقه دنیایی و مجازی سروده شدهاند و در اصل هیچ رنگ و
بویی از عرفان و تصوف در آنها نیست ولی این اشعار به وسیله صوفیان،
عارفانه تفسیر شده است.
این مشکلی است که الآن هم ما با آن مواجه هستیم که آیا فلان شعر غزل عاشقانه عرفانی است یا ترانه غیر دینی عاشقانه.
به
سبب این که منظور ما در این بحث شعر عارفانه ناب است این دسته اشعار که
اتفاقاً بخش عظیمی از شعر عارفانه قبل از سنایی است را به کنار میگذاریم و
به شعرهای دورهی قبل از سنایی که شاعران آن عارف بودند میپردازیم.
با
چشمپوشی از صحت یا عدم صحت انتساب این اشعار به شاعرانش ما به چند مجموعه
شعری در این دسته برخورد میکنیم. اشعار باباطاهر بابای سوتهدلان، اشعار
ابوسعید ابوالخیر و اشعار خواجه عبدا... انصاری.
پس از بررسی این
مجموعهها به این نتیجه میرسیم که گرچه اشعاری با مضامین عارفانه قبل از
سنایی بوده است اما این اشعار، اشعار تعلیمی عرفان نیستند و اشعاری هستند
که بیشتر آن در حال وجد و خلسه سروده شدهاند و نجوایی است با معشوق و یا
حدیث نفس است و هیچگاه این شاعران تا قبل از سنایی نتوانستهاند سبکی را
به عنوان شعر عارفانه بنا کنند و فقط اشعاری به طور پراکنده دربارهی
معشوق و رسیدن به او سرودهاند. و هرگز نمیتوانیم این مجموعههای پراکنده
را مصداق تجلی عرفان در ادب پارسی بدانیم. گرچه شعرهایی با مضامین صوفیانه
از اواسط قرن چهارم شروع شده است و پس از آن توسط خواجه عبدا... انصاری
رنگ و بوی صوفیانه گرفت و شاعران گمنامی بودند که میتوان اشعار
عارفانهشان را در «کشفالاسرار» و «سوانحالعشاق» دید و هم این طور
میتوان در اشعار رودکی و فردوسی نشانههای عرفان و حکمت اسلامی را دید.
اما سکه شعر عارفانه را به نام «سنایی» زدهاند سنایی سبکی جدید در شعر
فارسی بنا گذاشت و پنجرهای نو بر شعر فارسی گشود و به زبان فارسی عمق
بخشید و معنا را از ظاهر به لایههای زیرین کلمات کشاند و محتوای صوفیانه و
اندیشه عرفانی را وارد شعر فارسی کرد و برای اولین بار آوردن معانی به شکل
تکامل یافته آن در شعر فارسی را تجربه کرد. اشعار سنایی پر است از معارف و
حقایق عرفانی و حکمی و اندیشههای دینی و زهد و وعظ و تمثیلات تعلیمی که
با بیانی شیوا و استوار تلاش در آموزش سالکان طریق دارد.
پس، از دو
جهت میتوان دورهی قبل از سنایی را با بعد از سنایی جدا کرد. یکی به وجود
آمدن شعر تعلیمی عرفان و دیگری تشخص سبکی پیدا کردن شعر عارفانه.
با
همهی این اوصاف شاید برخی معتقد باشند این مسأله که آیا سنایی پایهگذار
چنین شعری بوده است یا نه. به طور قطع حل نمیشود زیرا ممکن است مثنویهای
صوفیانه کهنتری نیز بوده که به ما نرسیده است اما باید بگوییم برای یک
تاریخنگار ادب پارسی، اشعار آموزشی سنایی کهنترین منظومههای تعلیمی
عرفان است. از طرف دیگر چون مورخان ادبیات فارسی و مستشرقان کمتر به سنایی
پرداختهاند و تحقیق پیرامون سنایی بسیار محدود است و به همین دلیل درباره
سنایی نمیتوان از روی قطع سخن گفت.
برای اتقان بیشتر به بحث و
آشکار شدن بحث تفاوت اشعار تعلیمی عرفانی با اشعار عرفانی بیش از آن به سخن
دو تن از اساتید زبان فارسی اشاره میکنیم: سیروس شمیسا در کتاب سبکشناسی
شعر مینویسد:
شمس تبریزی در مقالات معتقد است: «همین سنایی و نظامی و
خاقانی و عطار بودند، که را از آن گفت نصیبی بود» سنایی نخستین شاعر بزرگی
است که عرفان را به طرز وسیعی وارد شعر کرد و کتاب مستقلی در این باب
موسوم به حدیقةالحقیقة و شریعةالطریقة پرداخت. چنان که استاد فروزانفر
گفته است: قبل از سنایی هم عرفان در متون ادبی دیده میشود ولی سنایی به آن
تشخص سبکی داد. باید توجه داشت که عرفان اولیه حتی در قرن ششم در آثار
کسانی چون سنایی و خاقانی و نظامی چیزی است میان عرفان و شرعیت و همان طور
که خود ایشان گفتهاند شعر شرع است نه عرفان به کمال رسیده(24) که بعدها در
آثار بزرگانی چون مولانا و حافظ دیده میشود(25).
دکتر فروزانفر در سخن و سخنوران مینویسد:
«شعر
صوفیانه از اواسط قرن چهارم هجری آغاز شده و اشعار ابوالفضل بشر بن یاسین و
دیگران که ابوسعیدبنابیالخیر در مجالس خود خوانده و در اسرارالتوحید
نقل شده و یک رباعی از ابوعلی دقّاق (متوفی 405) و رباعی دیگری منسوب به
یوسف عامری که ظاهراً مقصود ابوالحسن محمد ابن یوسف و عامری است (متوفی
381) با ذکر نام پدر به جای نام پسر که معمول قدماست و این هر دو رباعی در
تمهیدات عینالقضاه (مقتول 525) مذکور است، وجود شعر صوفیانه را در آن
قرن ثابت میکند و پس از آن در قرن پنج عبدالله انصاری (متوقی 481) اشعار
زهد مایل به تصوف میسرود و شعرایی بودهاند که ترانههای صوفانه سرودهاند
و آن ترانهها در کشف الاسرار و سوانح احمد غزالی و آثار عینالقضاه بدون
ذکر قائل آمده و بعضی هم از آن احمد غزالی و عین القضاه است که همعصر
سنایی بودهاند و در حقیقت سنایی مبتکر این طریقه در شعر فارسی نیست. ولی
بدون شک بسط و تکمیل آن در ضمن مثنویهای مفصل و کوتاه و قصاید و غزلیات
فصیح و شیوا و شورانگیز با تعبیرها و ترکیبهای تازه و بیشمار و بهخصوص
نوع شعر قلندری که نمودار آزادی فکر و نوعی سرکشی نسبت به رسوم و عادات و
عقاید معمول و ارجمند نزد عامه آن عصر به شمار میورد و حافظ آن را به اوج
کمال رسانیده است. دستکار صنعت فکر و طبع معنی آفرین و فصاحت گستر حکیم
سنایی است(26).
پینوشتها
1- پورجوادی، نصراله ، مجلهی نشر دانش، شماره مهر و آبان 70، بادهعشق.
2- همان.
3- پورجوادی، نصراله ، مجلهی نشر دانش، شمارهی مهر و آبان 1370. بادهعشق 1.
4- یان ریپکا و همکاران، تاریخ ادبیات ایران، 1370، ص 353.
5- یوهانس، دوبرین، شعر صوفیانه، مجدالدین کیوانی، نشر مرکز، ص 25.
6- زرینکوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، امیرکبیر، 1369، ص 187.
7- برتلس، تصوف و ادبیات تصوف، ترجمهی سیروس ایزدی، امیرکبیر، 1376، ص74.
8- یانریپکا و همکاران، تاریخ ادبیات ایران، 1370، ص 353.
9- براون، ادوارد، تاریخ ادبیات ایران، ج2، ص 396.
10- نعمانی، شبلی شعرالعجم ج 5، ص 11.
11- پورجوادی، نصرالهر، مجلهی نشر دانش، شماره آذر و دی 70، بادهعشق 2 پیدایش معنای مجازی باده در شعر فارسی.
12- یوهانس، دوبرین، شعر صوفیانه، مجدالدین کیوانی، نشر مرکز، ص 25.
13-
یان ریپکا و همکاران، تاریخ ادبیات ایران، 1370، ص 353. برخی سنایی را
شاگرد خواجه عبدالها انصاری میدانند. برتلس میگوید، تفاوت میان منازل
نامعلوم انصاری و حدیقةالحقیقه سنایی تنها در شکل و قافیه است و قسمتبندی
هر دو اثر کاملاً یکسان و پیوندی بسیار سست میان بخشهای جداگانه مشاهده
میکنیم و در هر دو اثر اندرزهای اخلاقی و توضیح اصطلاحات تصوف و
داستانهایی که کارکرد آنها نمایش مواد نظری است که یکی پس از دیگری
میآیند. در نتیجه تلاش برای قطع در خود انصاری انجام گرفت و معاصر کوچکتر
او سنایی تنها ادامه منطقی او را پدید آورد. برای اطلاعات بیشتر ن.ک
برتلس، تصوف و ادبیات تصوف، امیرکبیر، تهران 1379.
14- ن.ک پورجوادی، نصرالهم، مجلهی نشر دانش، بهمن و اسفند 66، حکمت دینی و تقدس زبان فارسی
15- یانریپکا و همکاران، تاریخ ادبیات ایران، 356 و 357.
16- بهار، محمدتقی، سبکشناسی، ج 2، تهران 1349 ص 187.
17- پورجوادی، نصرالهد، مجلهی نشر دانش، شماره بهمن و اسفند 70، بادهعشق 3.
18- آربری
19- صفا، ذبیحاله ، مختصری در تاریخ تحول نظم و نشر پارسی، ص 43.
20- اسلامی ندوشن، محمد علی، از رودکی تا بهار، تهران 84، ص 25.
21- صفا، ذبیحاله ، تاریخ ادبیات در ایران، ج 2، ص 525.
22- شفیعی کدکنی، محمدرضا، تازیانههای سلوک، ص 9.
23- پورجوادی، نصرالهک، مجلهی نشر دانش، شمارهی مهر و آبان 1370. بادهعشق 1.
24-
همانطور که مخاطبان بزرگوار مستحضرند عرفان در قرن هفتم به کمال رسید و
بلوغ عرفان بعد از ابنعربی است. در نتیجه شعر قرن ششم، شعر عرفانی به کمال
رسیده نیست و سخنی از وحدت وجود و انسان کامل در اشعار عرفانی قرن 6 و پیش
از آن دیده نمیشود.
25- شمیسا، سیروس، سبکشناسی شعر، تهران، 1379، ص 195.
26- فروزانفر، بدیع الزمان، سخن و سخنوران، ص 254.
کتابنامه
1- تاریخ ادبیات ایران، یان ریپکا و همکاران، 1370.
2- شعر صوفیانه، یوهانس، دوبرین، مجدالدین کیوانی، نشر مرکز.
3- جستجو در تصوف ایران، زرینکوب، عبدالحسین، امیرکبیر، 1369.
4- تصوف و ادبیات تصوف، برتلس، ترجمهی سیروس ایزدی، امیرکبیر، 1376.
5- تاریخ ادبیات ایران، یانریپکا و همکاران، 1370.
6- تاریخ ادبیات ایران براون، ادوارد، ،ج2.
7- شعرالعجم نعمانی، شبلی.
8- سبکشناسی بهار، محمدتقی، تهران 1349.
9- مختصری در تاریخ تحول نظم و نشر پارسی، صفا، ذبیحاله .
10- از رودکی تا بهار، اسلامی ندوشن، محمد علی، تهران 84.
11- تاریخ ادبیات در ایران، صفا، ذبیحالها.
12- تازیانههای سلوک، شفیعی کدکنی، محمدرضا.
13- سبکشناسی شعر، شمیسا، سیروس، تهران، 1379.14- سخن و سخنوران، فروزانفر، بدیع الزمان.