ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

اگر تو نباشی

حضور روشن باران ببین دوباره کویرم 

بگو که می شود آیا سراغ از تو بگیرم؟ 

اگرچه ماندنم اینجا پراز شکستن و درد است 

چه باک درد بریزد به روح درد پذیرم 

چه سایه های عجیبی برادران غریبی! 

میان این همه خنجر نموده اند اسیرم 

میان این همه زردی فقط حضور تو آیا 

دلیل باور من شد که جان تازه بگیرم؟ 

و یا اگر تو نباشی قسم به نام بلندت 

که از درخت و پرنده و از خودم سیرم 

پرم اگرچه ز ماندن پرم اگر چه ز رفتن 

بگو چگونه بمانم؟بگو چگونه بمیرم؟...

نظرات 6 + ارسال نظر
æÍíÏ سه‌شنبه 5 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 07:38 http://www.alvandciti.mihanblog.com

سلام اگر اهل موسیقی هستی اینو تز دست نده

http://alvandshop.mihanblog.com/post/1

علی پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:09

سلام
خیلی قشنگ بود چشمه احساستان همیشه جوشان باد

سمانه پنج‌شنبه 7 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 09:10

خیلی با احساسید.مرسی

عاطفه جمعه 8 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 23:31

خوش به حال کسی که این احساسو صاحبه
خیلی دوست داشتم که کسی منو اینجوری وصف بکنه...

امید چهارشنبه 4 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 22:43

زیبا و استادانه بود

میلاد صبوری یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:19

سلام من اصلا اعتقادی به شعر ندارم اما شعر شما رو خوندم و به نظرم جالب بود
ممنون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد