حضور روشن باران ببین دوباره کویرم
بگو که می شود آیا سراغ از تو بگیرم؟
اگرچه ماندنم اینجا پراز شکستن و درد است
چه باک درد بریزد به روح درد پذیرم
چه سایه های عجیبی برادران غریبی!
میان این همه خنجر نموده اند اسیرم
میان این همه زردی فقط حضور تو آیا
دلیل باور من شد که جان تازه بگیرم؟
و یا اگر تو نباشی قسم به نام بلندت
که از درخت و پرنده و از خودم سیرم
پرم اگرچه ز ماندن پرم اگر چه ز رفتن
بگو چگونه بمانم؟بگو چگونه بمیرم؟...
سلام اگر اهل موسیقی هستی اینو تز دست نده
http://alvandshop.mihanblog.com/post/1
سلام
خیلی قشنگ بود چشمه احساستان همیشه جوشان باد
خیلی با احساسید.مرسی
خوش به حال کسی که این احساسو صاحبه
خیلی دوست داشتم که کسی منو اینجوری وصف بکنه...
زیبا و استادانه بود
سلام من اصلا اعتقادی به شعر ندارم اما شعر شما رو خوندم و به نظرم جالب بود
ممنون