شکل دردیم که جز شعر نمی دادندمان
کاش می شد که غزل باز بشوراندمان
ما غریبیم در آیینه چشمان شما
اهل ایلیم ولی دشت نمی خواندمان
فقط از خلوت تنها شده پنجره ها
مانده بغضی که هر آیینه بسوزاندمان
باز کن ای دل رویین من پنجره را
تا صمیمیت خورشید بپوشاندمان
هرکجا پا نهادیم کسی معجزه شد
که ازین روی به آن روی بگرداندمان !
بخت و اقبال چنین بود بفهمیم(محراب)
که بجز شعر کسی قدر نمی داندمان
جالبه خیلی جالبه
موفق باشید
کاش می شد ۱ روح اهورایی دمیده بشه!
خیلی قشنگ بود