ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

لکنت غزل

بکر و اصیل و پاک چو آیینه صاف صاف 

سخت است فتح قلب تو مانند کوه قاف 

بانوی ایلیاتی من ! ذوب شد دلم 

در شرم چشم های تو اسطوره عفاف 

با شعر و با عشایر ییلاق یاد تو 

عمری است گرد خاطرات کرده ام طواف 

در نای نی تمام دلم را نواختم  

خندیدی و شکوفه زد آن عشق در لفاف 

از ایل و کوه و اسب و تفنگم بجاست 

طرح پریده رنگ همان فرش دست باف 

بازآ که بی حضور تو در لکنت غزل 

همواره بال بال می زند(عین و شین و قاف) 

 

 

 

 

......و تقدیم تو باد

نظرات 6 + ارسال نظر
آرزو پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 15:58

خیلی قشنگ بود

عباس پنج‌شنبه 14 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 16:02

قشنگ بود موفق باشید

فاطمه شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 20:45

خیلی قشنگ و زیبا بود.موفق باشید.

سارا زبل شنبه 16 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 20:47

مرسییییییییییییییییییییییییییییییییی
خیییییییییییییییییییییییییییییییییییلیییییییییییییییییییییییییییی
ناززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززززز بود

فائزه دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:35

سروده شما قشنگ بود
ولی دیگه فکر نمیکنم که کسی باشه این احساس رقیق رو متوجه بشه.
موفق باشید

[ بدون نام ] دوشنبه 18 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 11:37

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد