ی آینه هر آینه مبهوت لب تو
در من زده شد آتش باروت لب تو
از شاخه ی بالای تو شاید که بچینم
یک بوسه ی آمیخته با توت لب تو
در صورت شیرین تو مبهوت نشستم
تا سیر کندچشم مرا قوت لب تو
باز آی که از تشنگی ام باز رهانی
ای خضر دلم تشنه ی یاقوت لب تو*
یک عمر نشستیم سر درس نگاهت
امروز چنانیم که مشروط لب تو
* * *
*:"عقیق در دهن تشنه کار آب کند"