حالا توهستی و من ودل بی قرارتو برگرد ای همیشه سرم روی دارتو زیباشده است با تو جهان ستاره ها ای سرنوشت من زحلی درمدارتو بانو دلم به شوق تونالید وضجه زد دل نیست توی سینه ی من -یادگار تو یک روز می روم به کجاهای دوردست هرچند ماندنیست دلم درکنارتو با ابرها به خاطر تو شرط بسته ام تا بشکنند بغض مرا در جوارتو من تا همیشه بارغمت میکشم به دوش زخمی شده است شانه ی من زیر بارتو من ، قافیه ، زبان غزل می میرم از غروب وغم انتظارتو