ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

چیستس ای عشق؟

در من دوباره زنده شده یاد مبهمی

دنیا قشنگ تر شده این روزها کمی

گفتم کمی؟ نه! خیلی- یک کم برای من

یعنی زیاد یعنی همسنگ عالمی

دریا کجا و باغ کجا؟ سهم من کجا؟

من قانعم به برگ گلی قطره شبنمی

-

ای عشق چیستی تو که هرگاه می رسی

احساس می کنی که دلیری که رستمی

مثل اساس فلسفه و فقه مبهمی

مثل اصول منطق و برهان مسلمی

هم چون جمال پرده نشینان محجبی

هم چون بساط باده فروشان فراهمی

-

حق داشت آدم آخر بی عشق آن بهشت

کمتر نبود از برهوت از جهنمی -

با سیب سرخ وسوسه، پرهیز و لبگزه 

قصری پر از فرشته و دیوار محکمی؟

-

باید مجال داد به خواهش به وسوسه

باید درود گفت به شیطان به آدمی!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد