ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

باید به دریا زد

دنیا محل آرمیدن نیست

بازار (جان و دل) خریدن نیست

سرما زد و باغ از نفس افتاد

انگار وقت میوه چیدن نیست

دیگر کسی در بوم احساسم

در حال نقاشی کشیدن نیست

می بندم این چشمان خیسم را

این صحنه ها در حد دیدن نیست

باید به دریا زد در این طوفان !

راهی به غیر از دل بریدن نیست

تصنیف (عشقم رفت) می خوانند

در من ، ولی حس شنیدن نیست

معلوم شد از قصه ی لیلی

پایان هر عشقی ، رسیدن نیست

...

نظرات 2 + ارسال نظر
رحیمی یکشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1390 ساعت 17:56

سلام قالب وبلاگتون خیلی شاعرانه است . موفق باشید

قاصدک یکشنبه 2 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 23:30 http://www.peymane.blogsky.com

قشنگ بود لذت بردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد