ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

لحظه های بی تو...!

باز هم یک غروبِ رنگین است
پیکر عصر زهرآگین است

لحظه‌هایی بدونِ بودن تو
لحظه‌هایی که سرد و سنگین است

نیستی تا تسلی‌ام باشی!
و چه قدر آفتاب خونین است

منم ویک غروب پاییزی
و غزل حس وحال دیرین است

درک این عصر در هجوم غزل؛
این غروب ای خدا چه غمگین است‌ 

 

 

و تقدیم تو باد...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد