من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!
من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!
نرم نگاهت میکنم
با هر پلک زدن
شعله ای میان تاریکی
گرمایت را یادآور میشود
بی صدا نزدیک می آیم
برای رسیدن به تو
باید
بی صدا پرکشید
درونم
همچو حرکت بازتاب خورشید
سوار بر زبانه های دریا
میل به آغوشت را
مزمزه می کنم
دلارام من
مهراب
دوشنبه 17 مهرماه سال 1391 ساعت 18:25