گمان میکنم
قرار بود من دریای تنت را
به آغوش کشیده باشم
غرق می شوم در این وسعتِ مهربانی
مرا محو میکنی اگر
سینه به سینه پیش رویم
با پلکهای سنگین
و نگاه دوخته شده در شکوهِ تو
می نوشم از این شهدِ بیکران
پر شور است که اینچنین
بی تابِ تعلیقِ خفته میانِ دستانت
ساحلِ انتظار را دوان دوان
پر باز میکنم و پرواز میکنم...
بالهایم
شوقی ست که بذرش را
مهر تو در این باغچه کوچک کاشته اند.