دستهایم را که بگیری
سرمایی نیست که بتواند
لحظه ای این جریانِ داغِ بینمان را
کُند کند...
ضربان قلب تو
آهنگی ست که روی گردنم
برای زنده بودنم
حس میشود
بی دلیل نیست که میگویند
سرمایی وجود ندارد
تا دستان گرم تو
به روی سینه ام باشد
نه سرمایی وجود دارد و نه لرزشی!
که طپش زندگی ست
که لمس میشود حیات...
ضربان قلب تو چه نماهنگ قشنگیست
چه زیبا می نوازد ملودی عشق را در گوشم
وچه مجنون وار مرا به جنون می کشاند
به عرش می برد این نرم آهنگ