اجازه استاد! میخوام درس پس بدم: تا اینجا از شما یاد گرفتم که باید به دوستم بی احترامی کنم جواب"اس"اونوهروقت دوست داشتم بدم.هر وقت خودم دوست داشتم بهش زنگ بزنم وهر وقت دوست داشتم به زنگش جواب بدم.یاد گرفتم به او بی اعتنایی کنم اما هر وقت احساس نیاز کردم با او با مهربانی صحبت کنم اونو"استاد" خطاب کنم وبهش بگم که چقدر"مهربان وآقاست".وبقول خودتون هندوانه زیر بغلش بزارم.خیلی از خودم راضی باشم! وفکرکنم چقدر من مهمم!که دوستم همیشه از خود گذشتگی نشون میده و اینارو اصلا به روم نمیاره...وفقط خودمو ومشکلات خودموببینم .اما استاد! من این درسو اصلا دوست ندارم میدونم مشروط میشم اما عیبی نداره من این درسوحذفش میکنم من نمی تونم دو رو باشم با روحیات من سازگار نیست. دارم خفه میشم اینجا خیلی تاریک و سیاهه من بدنبال نوراومدم بدنبال عشق اومدم اما هرچه جلو میرم این سراب ازم دورتر میشه. با اجازه تون من ازاین کلاس بیرون میرم . من میرم خداحافظ...
یاد مرحوم شاملو بخیرکه گفتند: "جماعت من دیگه حوصله ندارم... به خوب امید و از بد گله ندارم"
تا اخر عمرت با این استاد بمون