خسته ام
در گوشه ای ایستاده
غم، غصه، خیال باطل
صداها را نمی شناسم
حس می کنم فقط
چشم انداز اتاق را می بینم
دلم می گیرد
آهی می کشم آه...................................
نمی دانم غمی دارم یا نه
چه حس غریبی چه بی درک
نگاهی به اطراف
خرده های قلبم در گوشه ای
خودم جایی دیگر
وجود خالی از احساس
بسیار غمناک است
تنهایی، تاریکی، جدایی
باز صدایی
صدایی دلنشین تر از چهره عاشق
دلم می گیرد
فقط صدایی ست
انگشت فعال
ندای قلب
دو قدم جلو می روم
صدا ضعیفتر
می خواهم تکیه کنم
ولی می افتم
مغزم از کار افتاده
قلبم می خندد
ناگهان شعر سهراب در گوشم:
((من از کدام طرف می رسم به یک هدهد))
دلم آرام
از نفس سهراب