یادی از بانو دلکش
برسر راه پر فراز و نشیب عمرم !
از
دوران کودکی بسیار حساس بودم ، بازی که نیاز کودکی است مرا با خود نمی برد
، اما صدا ، ترانه ، سکوت ، تنهایی مرا به کول می گرفت و می برد به همین
دلیل برسر راه عمرم سخت به موسیقی دل بسته بوده و هستم ،. نخست موسیقی
محلی گوش هایم راآموزش داد ، تربیت کرد و با خود اخت نمود ، چرا که
موسیقی محلی در کوچه راه می رفت ، کنارت بود ، یک جوری هم الفبا بودی ، به
همین دلیل ترانه را می فهمیدی ، یاد می گرفتی و زمزمه می کردی ، چندین
بار ترانه " یه گلی سایه کمر تازه شکفته " را خوانده و شنیده باشم باید
بگویم بی نهایت ! به همین دلیل موسیقی محلی نزدت می ماند چرا که خانگی است
لالایی مادرست گهواره جنبان دوران است ، چرا که گواه بر بزرگ شدنت ، گواه
بر غم و شادیت بوده در نتیجه همزاد است همراهت می آ ید ، همه جا همرات می
اید حتا تا نزد قایق رانان ولگا و همین نقطه دور افتاده ی قطبی ! همه
جا.....
به گفته ی استاد صبا " ترانه های محلی و ملی با تارهای ناگسستنی
به دل های یک ملت وابسته است و هر کس این تارها را به اهتزاز در آورد با
دل هم میهنان خود سخن گفته است " یادنامه استاد صبا به کوشش دباشی رویه ۴۸
"
صبا معتقد بود که منابع و سرچشمه های اصلی موسیقی سنتی ایرانی همان آهنگها
و نغمه های محلی است. این تحقیقات باعث شد صبا برای نخستین بار به وجود
ضرب های لنگ (طاق ) در موسیقی ایرانی پی ببرد، آن هم در زمانه ای که
استادان فکر می کردند که نوازندگان محلی به اشتباه ریتم لنگ را مینوازند.
حاصل تلاشهای صبا و ارمغانهایی که وی از سفر به گیلان و مازندران با خود
آورد، قطعات به یاد ماندنی نظیر" دیلمان،رقص چوپی، قاسم آبادی ،کوهستانی و
امیری بود. "
بعد از ترانه های محلی نوبت می رسد به گرامافون که صندوق
آوازش می خواندند تا پس تر که رادیو آمد گرامافون را با صدای قمر شناختم
، آنچه در این سن مرا پرواز می داد و از دنیای کودکی و نو جوانی می کند و
با خود می برد ، فقط صدا بود ! چه صدای خواننده و چه موزیک ، آنچه کارگر
می افتاد صدا بود ، صدا بود که جادوگری می کرد ! و در صدا ها گوشه ی "
دشتی " درس دلم شد ، دشتی ترانه ی دل کوچکم شد که در پیرانه سر هم چنان به
آن تکیه می کنم ! نوشتم صدا بود که جادوگری می کرد ! این جادو در صدای
قمر بود ، چند سال پیش در مقاله ای زیر نام " قمر بانوی هنر و نیک کرداری
" نوشتم : صدایی که ترا برکند وبه اوج ببرد ، به آن ناشناخته ی دور دست .
از خود بیرونت آورد ، بر حریرت نشاند ،آیینه ات شود و با خود آشنایت کند .
صدایی از تبار یگانگی وجود . صدایی زلال و پاک همرازو همساز پیر مغان با
عطر شعر رازانگیز حافظ . صدایی همرنگ آفتاب ، صدایی که با تو همره شود و
در دل صیقل یافته ات طنین اندازد . صدایی برگرفته از تبسم صبحگاهی و خلوت
شب ، صدای قمراست .صدای زنی درد اشنا که خانه در درون صفحه داشت و با محرم و
نامحرم همره می شد و حتا من هفت و هشت ساله را نیز نادیده نمی گرفت .
رادیو فرصت بَیشتری داد
در آن سال ها به غیر از ترانه های شیرازی -
همه ی ترانه ها از بهبهان تا کهگیلویه ، بوشهر و استان کنونی فارس ، به نام
شیرازی نامور بود " ترانه موسم گل را نیز کمی از برشده بودم . این ترانه
ای بود که به گونه ای درمن ریشه ای ناشناخته دوانده بود به ویژه هنگامی که
پدر جامش را سر می کشید و آنرا زمزمه می کرد .
موسم گل دور ه ی حسن یک دو روزست در زمانه
ای به دلارایی به عالم فسانه به که زتو ماند نکویی نشانه ...
پس
از صدای حزن انگیز قمر ، از رادیو صدای دلکش را شناختم یک شب از رادیو
سپید رنگی که داشتیم و وستینگ هوس نام داشت صدایی پخش شد که ترانه را
غریبه می نمود ، پدرگفت به مازندرانی می خواند ، صدا ی دلکش و صدای موزیک
میخکوبم کرد ، تپش قلبم را می توانستم ببینم ، کز کرده بودم در خود در صدا
در آهنگ ، نام ترانه ی " امیری " در قلبم ماند ، پایان بخش نخست
امیری دلکش
کلنل
وزیری پس از کنسرتی که در رشت برگزار کرد و مورد استقبال مردم قرار گرفت ،
سی سال بعد بر این شد که در رشت مدرسه ی موسیقی دایر بکند ، به همین ره و
نشان در سال ۱۳۰۸ ابوالحسن صبا را که ازخوب ترین شاگردانش بود در راس این
مدرسه صنایع ظریفه نشانید تا یک دوره شش ساله ی موسیقی که برابر با برنامه
شس ساله دبیرستانی بود تاسیس کند . صبا دیگر تنها یک نوازنده و سازنده
نبود، تنها یک معلم موسیقی نبود ،بلکه یک پژوهشگر موسیقی هم بود ! پژوهشگری
خویشکار ، که در پژوهش های میدانی خود با اسب و قاطر به کوه های عمارلو،
دیلمان ، اسپیلی ، داماش و .... سفر کرد ، رنج راه های دشوار را به جان دل
خرید ، با چوپانان ونوازندگان محلی نشست و کلام و نوای شان را به نت
کشانید تا در تازه ای این چنین گشوده گردید ! منوچهر جهان بگلو می نویسد :
صبا می گفت در اطراف ما منابع مختلفی وجود دارد که می توانیم از آن بهره
ها ببریم ، بروید ، بشنوید و استفاده بکنید !
ره آورد شش سال در گیلان عبارتند از
۱ - دیلمان این ترانه در دشتی است ، کلام بومی است
۲ -زرد ملیجه یا گنجشک زرد از از آهنگ های محلی گیلان ( دیلمان ، اسپیلی )
۳ -در قفس که به نام گیلک در مایه دشتی است
۴ -رقص قاسم آبادی در افشاری است
۵
-کوهستانی در گوسه عشاق دشتی است ، این آهنگ را "گوسفند و خان" نیز می
نامند که به معنای صدا کردن و جمع کردن گوسفندان است و صدای پای گله
گوسفندانی را تداعی می کند که مشغول پایین آمدن از کوه می باشند .
۶ -
امیری یا مازندرانی این آهنگ در دشتی است ، مهدی خالدی که از بهترین
شاگردان صباست آنرا تنظیم با کلام مازندرانی همراه ساخت که بانو دلکش
خواند !
این همان آهنگ است که در باره اش نوشتم : پس از صدای حزن
انگیز قمر ، از رادیو صدای دلکش را شناختم یک شب از رادیو سپید رنگی که
داشتیم و وستینگ هوس نام داشت صدایی پخش شد که ترانه غریبه می نمود ،
پدرگفت به مازندرانی می خواند ، صدا ی دلکش و صدای موزیک میخکوبم کرد ، تپش
قلبم را می توانستم ببینم ، کز کرده بودم در خود در صدا در آهنگ ، نام
ترانه ی " امیری " در قلبم ماند که ماند .....
شاهرخ گلستان در مصاحبه
با دلکش می نویسد :به تحقیق، هیچ خوانندهای نمیتوانست امیری را مانند
دلکش اجرا کند؛ چون وی هم اهل بابل است و هم در" دوران کودکی و نوجوانی"
جان و گوش او با این نغمه آشنا بود، یا آن را زمزمه میکرد یا در ترنم
دیگران میشونید. دلکش موفق شد این ترانه را با همان عمق و اصالت و مفهومی
که در گذشته داشته است، با شور و حال بسیار بخواند و یکی از جاودانهترین
آهنگها را به یادگار بگذارد.