بشکن سکوت روزه را نگران می کنی مرا
ما را به قول و وعده فریبی ولی تو را خدا
وفا بکن که روان سوی خزان می کنی مرا
عمری میان زلف تو گم بوده ام ندانستی
هنوز وعده به تیر و سنان می کنی مرا
بگشا دو چشم خفته بر این روزگار من
بنگر مرا که دست بر آسمان می کنی مرا
تایید چشم و تکذیب لبت جان من فسرد
انگشت نمای هر دو جهان می کنی مرا
مگذار ساده ی تنها در این پریشانی
بازآ که با سکوت خود فوران می کنی مرا