ای بهار،
ای رفیق سالهای دور
ای عزیز خانه های سوت و کور
باز، آمدی؟
خبر، چه داری از خدا؟؟
از بسیط آنهمه بساط روبرا؟
بیا...بیا...
عزیز روزهای دید و بازدید
امید شاخه های پیر و نا امید
بیا که چند روز هم شده
از طلوع باغهای روشنت
ز یادمان رود
غروب تلخ آنهمه سهی صنوبر به خاک رفته را...
بیا خوش آمدی
بهار بی سرود داغدیده ها...
بیـــا،
خــوش آمــدی