هنوز بعد سالها براه تو نشسته ام
اگر چه سخت مضطرب اگر چه سخت خسته ام
دوباره پیش پای تو جوانه می کند دلم
اگر چه مثل شاخه ای پریش و دل شکسته ام
ببین که چشم گریه ام به کوچه خیره مانده است
ببین که بجز نگاه تو به هیچ کس دل نبسته ام
بهار خنده می رسد اگر تو سر رسی ز راه
که خاک راه خانه را بدست گریه شسته ام
اگر چه پیش مردمان به طعنه خو گرفته ام
اگر چه در حصارشان اسیر دست بسته ام
هنوز هم غم تو را دلم بهانه می کند
بیا که هنوز هم براه تو نشسته ام