من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!
من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!
خدا که گریست ،
من اشک بودم ...
از آسمان میچکیدم
که تو دستانم را گرفتی ،
محکم !
مرا در آغوش کشیدی
و با آتش محبتت گیراندی .
...
اینک اشک نیستم .
که از گرمای حضورت ،تا ابد آتشم ...
مهراب
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1392 ساعت 19:03