دیروز مرا می خواند آهسته کسی در باد
همریشه ی باران بود با آینه ها همزاد
مجنون شدوشوریده از مشرق گل سرزد
در مستی چشمانش لیلای غزل گل داد
اوغرق دوبیتی بود با طاهر عریان مست
من گرم غزلخوانی از نسل دل فرهاد
من غرق نگاه او او معتکف لبخند
چون سیب شفا بخشی درپای دلم افتاد
لبریز شدم از او لبریز گل لبخند
آنروز که آهسته می خواند مرا در باد