بین افتادن وبلند شدن
روی پای شکسته بند شدن
در تب وتاب روز مرگی ام
وارد زندگی گند شدن
با لگد های غم زمین خودن
روی دستان غم بلند شدن
قهوه ی تلخ رنج روی لبم
لب لامصب تو قند شدن
لب لامصبت عرق سگی و
پیک آخر به خنده بند شدن
بعد نوشیدنت تمام جهان
در سرم حالتی چرند شدن
بی محابا به عشق رو کردن
به نگاهت علاقمند شدن
از تمامی شهر دل کندن
در نگاه تو دل پسند شدن
سلام
می دونم اینها همه آرزوست اما شاید روزی به حقیقت رسید.امیدوار باش.یه روز خوبم میاد.