زخم هایت را یکی یکی می بوسم
می دانم که کسی جز من،
نمی داند گلوله ای که در سینه ات بال بال می زند
چقدر باید شبیه بال پروانه ای باشد
که از گلستانی پر آتش می گذرد!
در روشنایی کمرنگ ماه و
ستاره
نمی شود که آتش را دید
نمی شود در ستایش گل زخم هایت چیزی نوشت
چیزی پرسیدو
چیزی که هیچ چیز شبیه آن نیست.
تو بگو کنار آمدن باهرکه دلش تنگ است
چگونه است؟!
چگونه می شود آتش وار
دل به ققنوسی سپرد که در خسوف و
خاکستر هم
به دیدار بهار دلخوش می کند.
گل زخم هایت تابه همیشه
تغزل سرخ لاله هایی ست
که داغ تو را
چون خون بر دل می کشدو
چون سرمه
بر چشم!
مگر زخمی هم هست. این دنیا تمام شادی است
به این میگن شاعر
سلم
لطف دارید