به روی من کسی دگر، دریچه وا نمی کند
میان کوچه هیچ کس، مراصدا نمی کند
زمین فتاده در هوس، زمان فتاده از نفس
پرنده راکس ازقفس، چرا رهانمی کند
به هرسرای فتنه ها، به کوچه کوچه غصه ها
برای مرگ کینه ها، دلی دعا نمی کند
گذشته ازخم گذر، میان جاده رهگذر
بغل به روی یک نفر، زلطف وانمی کند
درین سکوت نیمه شب، فرشته نیز زیر لب
زروی مهر یک کرت، خدا خدا نمی کند
غریبه یی مگر دلم، که پشت در هنوزهم
کسی به رسم هم دلی، تر صلا نمی کند