اهلِ آذربایجان نیستم، ولی ایرانی هستم...
هموطنان آذری که داغدارِ عزیزانتون در زلزله ناگهانی هستید،
ما رو هم شریک بدونید،
ما هم عزا داریم...
دو وقــت دلــم مــی گــیــرد ...
یکــی وقتــی بــا "بــــلــــه" جــواب مــی دهــی
یــکــی وقــتــی "شــــمــــا" صــدایم مــی کــنــی ..!!!
چــگــونه صــدایــت کنــم کـه بــا "جــــانــم" جــواب دهــی؟
و "تــــو" صــدایــم کــنــی؟!!
یادت باشد:
دلت که شکست سرت رابالا بگیری
تلافی نکن
حواست باشد!
دل شکسته، گوشههایش تیز است
صبور باش و ساکت
بغضت را پنهان کن، رنجت را پنهان تر
گاهی بازی زندگی اینگونه است
بازنده فقط کسی است که بازی نکند ...
هنوز آخرین جمله ی خدا، تو گوشم زنگ می زند :
از قلب کوچک تو تا من یک راه مستقیم است
اگر گم شدی از این راه بیا
بلند شو، از دلت شروع کن ...
راز عشق دراین است که به دیگری لذت ببخشی
ولی عشق را برای لذت نخواهی!
زیرا عشق حقیقی هوا وهوس نیست.
هر چه نفس قوی تر باشد تقاضا هایش بیشتر می شود
و هر چه تقاضا های نفس قوی تر باشد
خودپرستی را در تو بیشتر و بیشتر تقویت میکند.
عشق چهره واقعی خود را در ملایمت و مهربانی آشکار میکند، نه در لذت جویی
دنیا را بد ساخته اند!
کسی را که دوست داری ، تو را دوست نمی دارد
کسی که تورا دوست دارد ، تو دوستش نمی داری
اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد
به رسم و آئین هرگز به هم نمی رسند
و این رنج است ...
دلت را بتکان!
از لابه لای اشتباهایت یک تجربه را بیرون بکش...قاب کن و بزن به دیوار دلت.
دلت را محکم تر اگر بتکانی،تمام کینه هایت هم می ریزد.
تمام آن غم های بزرگ...همه حسرت ها و آرزوهایت...
حالا آرام تر بتکان تا خاطره هایت نیفتد.تلخ یا شیرین چه تفاوت می کند؟!
خاطره،خاطره ست باید باشد باید بماند...
نه هنوز دلت خاک دارد...یک تکان دیگر بس است.. !
دلت را ببین! چقدر تمیز شد. دلت سبک شد!
حالا این دل جای* او* ست ...دعوتش کن ، این دل مال* او* ست
وحالا تو ماندی و یک دل، یک دل و یک قاب تجربه،مشتی خاطره و یک* او*..
مراقب باش
دست روزگار هلت میده ...
ولی قرار نیست تو بیفتی ...!
اگر بی تاب نباشی و خودت را به آسمان گره زده باشی اوج میگیری ...
به همین سادگی ...!!!
گفتی غزل بگو!چه بگویم؟مجال کو؟
شیرین من برای غزل شور و حال کو؟
پر می زند دلم به هوای غزل ولی
گیرم هوای پرزدنم هست‘بال کو؟
گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟
تقویم چهار فصل دلم را ورق زدم
آن برگ های سبز سر آغاز سال کو؟
رفتیم و پرسش دل ما بی جواب ماند
حال سوال و حوصله قیل و قال کو؟
"به نام خداوند جان وخرد"
... در هردوره از زمان که صحبت از شعر به میان می آید بی گمان ذهن به سمت وزن نیز متوجه می شود . شعر و وزن ملازم یک دیگرند . می توان گفت وزن یکی از مهم ترین علایم سخن موزون است که باعث جلب نظر خواننده می شود .(درآثار قدما معنی ومضمون در کنار خیال وزن را به مفهوم دقیقش می ساخته است[1]) . همواره وزن در جوار خیال در شعر مورد توجه بوده است . درعالم نقد این هرسه هنوزهم عمده معیارهای نقد شعر به حساب می آیند . سخن از وزن شعردر بیشتر زبان ها بوده وهست ، وزن درزبان های ژرمنی ، یونان باستان ، اروپایی ، آریایی ، سنسکریت و همین طور زبان های ایران از باستان تا امروز حایزاهمیت بوده است[2] .
وقتی که به آثار قدما که بعد از ورود اسلام به دست ما رسیده است ، نظری می اندازیم متوجه می شویم که شعرازابتدای پیدایش تا به حالا دارای یک سری قوانین خاص مربوط به وزن بوده است . در المسالک والممالک ، ابن خرداد به (تألیف 230 ه ق) یکی از قدیمی ترین نمونه های شعرموزون را به بهرام گوروابن طرفان نسبت داده اند . این درحالی است که تقریباً همزمان خلیل بن احمد فراهیدی ازدی ( 175 ه ق) ازعلمای عرب پایه گذارعروض در شعر است . البته مدت زمان زیادی از پیدایش وزن توسط فراهیدی نگذشته بود که این کتاب به شعرفارسی نیز راه پیدا کرد که این خود نمایانگراین است که عروض فارسی برگرفته ازعروض عرب است . در هر صورت باید گفت عروض فارسی با این قاعده و قوانین برگرفته از عروض عربی است وتلاش ایرانیان درتکمله عروض فارسی ، خود بسیارحایزاهمیت است[3] .
شمس الدین محمد قیس رازی ازنخستین کسانی است که قوانین عروض را درکتاب خویش تدوین کرده است ، این کتاب شامل سه فن است : علم نقداشعر ، علم توانی ، علم عروضی .
ازآن به بعد هر کسی کتابی در عروض نوشته بی گمان به المعجم رازی نظر داشته و آن را یک بارمطالعه کرده است . جالب است بدانید که این کتاب درباب ششم به موسیقی لفظ معنوی انواع ادبی نیزپرداخته است . پس می بینیم که فقط درموردعروض نیست و کتابی کامل است درباب شعر . با این تفاسیر بی گمان می توان فهمید که هیچ کتابی بعدازورود اسلام به فارسی در روزگارسامانی تا به حال به اندازه معجم جامعیت و ماثعت ندارد .
البته می توان در مورد معیار الاشعارخواجه استثنا قایل شد و گفت که آن نیز یکی ازبهترین آثار است . معیارالاشعار دردو فن نوشته شده است : 1 – قافیه ، 2 – علم عروض . البته هستند آثاری که دراین باب به رشته تحریر درآمده اند از جمله : عروض جامی ، عروض سیفی ، قافیه جامی و....
فرهنگ آنندراج نیز مطالب جالبی درمورد عروض دارد که خود رساله ای گویا وجامع است درباب عروض . البته در باب تآلیفات معاصرین کتاب های موسیقی شعر دکترشفیعی کدکنی ، وزن شعردکترپرویزناتل خانلری ، عروض حمیدی وفرهنگ موسیقی شعردکترمحسن ذوالفقاری . درمورد کتاب موسیقی شعرمی توان گفت که این کتاب یک باب انتقادی درمورد موسیقی شعرگشوده وهرگز به سبک وسیاق کتاب های عروض پیشینیان تقریرنگشته است . موسیقی شعر دامنه پهناوری دارد گویا نخستین عاملی که مایه رستاخیزکلمه ها در زبان شده و انسان ابتدایی را به شگفتی وا داشته است همین کاربرد موسیقی در نظام واژه ها بوده است [4].
موسیقی شعر عوامل متعدد و قابل بحث وتحلیلی دارد که عبارتند از : وزن ، قافیه ، جناس و ردیف . که در اینجا تعریفی سنتی و پایه را از عروض به سیاق گذشتگان برای شما می آورم .
تعریف جالب و جامعی که می توان به دست داد این است که معروضٌ علیه شعر است یعنی شعر را بر آن عرض کنند تا موزون از تا موزون پدید آید و آن مفعولی است به معنی مفعولٌ به [5]. البته در باب عروض تعاریف دیگری هم هست ؛ من جمله :" عروض چوبی باشد که نیمه بدان قائم ماند و چون قوام بیت شعر به قسمت آخر مصراع است این قسمت را مجازاً عروض خوانده اند و آنگاه که این لفظ از باب تسمیه کامل به اسم جز بر علمی که از اوزان شعر بحث می کند اطلاق شده است[6] .
از وجوه دیگر اینکه عروض در لغت عرب ماده شتر توسن است و اوزان شعر که شاعر باید رام خود کند به همین دلیل عروض نامیده اند و سخن دیگر اینکه " العروض " نام دیگر شهرمکه است و از آنجا که خلیل ابن احمد فراهیدی این علم را در مکه وضع کرد آن را به این نام خوانده اند[7] .
با تمام این صحبت ها عروض را می توان مجموعه قواعدی دانست که وزن شعر را با آن می سنجند یعنی دراصل محک زدن است که درستی یا نادرستی آن را نمایان می کند .منکران فایده این علم می گویند : (( ادراک وزن را به ذوق تواند بود و صاحب ذوق از عروض مستغنی باشد [8].))
البته پر واضح است که ذوق در کنار معیارهای عروض بسیار لازم و ضروری است . خواجه نصیرالدین طوسی چهار فایده در مورد علم عروض عنوان داشته است : آن که احاطت به همه اوزان و احصای آن و وجود مناسبت ومخالفت اوزان با یک دیگر و تصرفات پسندیده و ناپسند در آن علم مشتمل برآن است ، از ذوق حاصل نتواند شد و از ضالت حاصل آمد تشخیص اوزان نزدیک به هم و ایجاد ذوق در انسان هایی که ذائقه شعری ندارند بدین علم صورت می گیرد[9] .
برای پی بردن به وزن شعر می توان به دو مورد اشاره کرد که البته پیش از پرداختن به آنها به معرفی کلمات اساسی و کلیدی آن دو مورد می پردازم :
همان طور که می دانیم کوچک ترین واحد صوتی در نظام آوایی زبان فارسی (واک) یا (واج) است. واج ها دو گروهند :
1. حروف الفبایی (صامت ها)
2. حرکات (مصوت)
از به هم پیوستن دو یا چند واج هجا تشکیل می گردد.
هجا : واحدهای زبانی که با یک دم بدون انقطاع از دهان خارج می شوند ، از کنارهم نشستن هجاها کلمات ساخته می شوند و به مجموع کلمات کلام می گویند . به همین سادگی که می بینید .
در زبان فارسی هجاها به سه بخش تقسیم می شوند :
· کوتاه : از ترکیب صامت + مصوت کوتاه (حرکت) C + V
· بلند : از ترکیب صامت + مصوت بلند C + V + C
· کشیده : از ترکیب صامت + مصوت بلند + یک یا چند حرف صامت C + V + C + C
البته در عمل و در پایان مصرع ها ، هجایی به عنوان هجای کشیده نداریم ، ولی همان طور که ذکر شد هجای کشیده از یک هجای بلند و یک هجای کوتاه یا بالعکس تشکیل شده است .
به صورت کلام این طور می توان عنوان کرد :
1 . صامت ها ( حروف الفبا )
واج ها
2 . مصوت ها ( حرکات )
مصوت های ساده مصوت های مرکب
کوتاه بلند کوتاه بلند
َََ a آ ā ai iā
ِ i او i au ūā
ُ ای ū
امروزه در زبان فارسی دیگر مصوت مرکب نداریم و تنها آثاری از آنها به جا مانده است[10] .
مصوت های مرکب در دوره های میانی زبان فارسی به ō و ē مجهول بدل شده اند که در فارسی دری و فارسی امروز از این دو به عنوان کسره اشباعی و ضمه اشباعی یاد کرده اند و ضروری است بدانیم که این دو مصوت امروز در تقطیع شعر، مصوت بلند محسوب می شوند . پس مصوت های بلند عبارتنداز : (ō ē ū ī ā )
کوتاه : به ، ته
هجاها بلند : چی ، من ، با ، مو
کشیده : چیست ، کیست
باید دانست که هجاهای بلند دو نوعند :
· صامت + مصوت بلند مثل مو
· صامت + صامت که در میانشان مصوت کوتاهی آمده باشد مثل مَن
یعنی به عبارتی هر هجای سه واکی هجای بلند به حساب می آید .
مصوت های ( آ - او- ای ) نه تنها تنهایی هجای بلند به حساب می آیند بلکه در کنار یک صامت نیزسه واک می شوند و همان بلند هستند مانند (ما) و تکلیف هجای کشیده نیز مشخص است زیرا هنگام تقطیع شعر وجود ندارند.آنها را به هجای بلند و کوتاه تبدیل می کنیم مانند (خاست) که ( خاسُ ) و کیست که ( کی سُ ) یعنی آخر صامت پایان کلمه ها را که بعد از مصوت بلند آمده است اول را حرکت می دهیم و مابقی آنها را حذف می کنیم .
البته هجای کشیده پایان مصرع ها شامل این قاعده نمی شود ودر کل یک هجای بلند به حساب می آید. به عنوان مثال می توان گفت که ( کاست ) یک هجای بلند به حساب می آید ، در پایان مصرع ها و غیر قابل تقسیم به دو هجا . در عروض اصطلاحی است به نام افاعیل عروض یا ارکان که از مجموع دو یا چند هجا تشکیل می شود .
از تکرار هماهنگ ارکان یا به اصطلاح افاعیل وزنها تشکیل می شوند که به صورت مختلف یا متناوب هستند.
البته در بخش معرفی اوزان عروض درباره نظم وترتیب آنها سخن خواهیم گفت .
بعضی وزن را نتیجه کار می دانند . الامبر[11] در قرن 18گفته بود که لامفهوم وزن از ضربه های متوازی پتکهای کارگران به دست آمده است نه از آواز پرندگان [12] .
دراقوامی که زیاد اهل خواندن ونوشتن نمی باشند ، نیازبیشتری به وزن احساس می شود و این مسأله را در زبان عرب دوره جاهلیت به خوبی می توان مشاهده کرد . شعر دراین دوره فقط به صورت صوتی وجود داشته ودیگر هیچ وآن هم به صورت اصوات و آهنگی زبان به زبان منتقل شده است [13].
اگر به دقت در شعرملل مختلف نگاهی اندازیم به خوبی متوجه می شویم که تقریباً هیچ ملتی از موسیقی بی بهره نبوده یعنی هر قوم یا ملتی برای خود موسیقی خاصی را داشته است . پس درخواهیم یافت که موسیقی پدیده ای فطری است .
می توان عنوان کرد که شعرآدمی را به دنبال موسیقی کشانده است چه این دو لازم وملزوم یکدیگر هستند و بدون هم بی معنا .
البته تصوری درمورد شعر وموسیقی وجود دارد و آن اینکه در آغاز این دو از هم جدا بودند ولی بعدها با هم تلفیق شدند ولی بهتراست بگوییم که قبلاً با هم بوده اند ولی اکنون مسیرشان را ازهم جدا کرده اند [14].
به هرصورت نمی توانیم که پیوند این دو را نادیده فرض کرده و ابن سینا نیز عوامل محاکات وتخیل را به این گونه عنوان می کنند:
1. به لحن که بدان نغمه سرایی می شود ، زیرا لحن در نفس تأثیر بسزایی دارد و هر غرض را با لحنی که خاص آن است باید بیان کرد.
2. دیگر به نفس کلام در صورتی که محقق باشد و محاکات کند .
3. به وزن ، وزن هایی هست سبک و وزنهایی دیگر سنگین و با وقار و گاه باشد که این سه دریک اثر جمع شوند [15].
می توان تأثیر وزن را در این اصول خلاصه کرد :
1. لذت موسیقیایی به وجود می آورد و این طبیعت آدمی است که ازآن لذت ببرد و زبان عاطفه زبانی است موزون .
2. میزان ضربه ها و جنبش ها را منظم می کند .
3. به کلمات خاص شعر تأکید می بخشد [16] وامتیازی ازنظر کشش کلمات ایجاد می کند .
وبه خاطر اینهاست که وزن یکی از مهم ترین عوامل شعر یاد شده است . همانطور که می دانید اکثر کتاب های مقدس نیز دارای آهنگ و موسیقی خاصی هستند .
در ادامه صحبت ها درمورد عروض و اوزان عروضی باید خاطر نشان ساخت که همیشه اوزان عروض به صورت سالم به کار نمی روند بلکه گاهی هم ممکن است به صورت ناقص ( قصرنده ) به کار روند و رکن از شکل اصلی خود به درآید و این تغییرات در رکن را (زحاف ) می گویند و این کلمه را در لغت به معنی دوری از اصل معنی کرده اند . این دور شدن ازاصل معمولاً به صورت کم شدن یا اضافه شدن حروف و یا ساکن کردن حروف صورت می پذیرد که آن را دربحث زحافات خواهیم آورد .
قدما درمورد هجاهای تشکیل دهنده ارکان سه جزء " سبب" ،" وتر" و" فاصله" را نام برده اند .
این محورها بر اساس حرکت در ارکان عروض و سکون تعیین می شوند .
خفیف : یک متحرک و یک ساکن مثل مَن (10)
سبب
ثقیل : دو متحرک پی در پی مثل گله (001)
دو متحرک و یک ساکن که وتر مقرون گویند مثل حسن (100)
وتر
دو متحرک که در میان آن دو ساکن وجود دارد مثل روزه (010)
سه متحرک و یک ساکن که به آن فاصله صغری گویند مثل بروم (1000)
فاصله
چهار متحرک و یک ساکن که به آن فاصله کبری گویند مثل بزنمت (10000)
فعولن : ( وتر مقرون + سبب خفیف ) 10100
فاعلن : ( سبب خفیف + وتر مقرون ) 10010
فاعلاتن : ( سبب خفیف + وتر مقرون + سبب خفیف ) 1010010
فاع لاتن : ( وتر مفروق + دو سبب خفیف ) 1010010
مفاعیلن : ( وتر مقرون + دو سبب خفیف ) 1010100
مستفعلن : ( دو سبب خفیف + وتر مقرون ) 1001010
مس تفع لن : ( سبب خفیف + وترمقرون + سبب خفیف ) 1001010
مفعولات : ( دو سبب خفیف + وترمفروق) 0101010
متفاعلن : ( فاصله صغری + وتر مقرون ) 1001000
متفاعلتن : ( وتر مقرون + فاصله صغری ) 1000100
این روش در مورد ارکان واجزای عروض از قدیم الایام در علم عروض مورد استفاده بوده است ولی امروزه بیشتر به صورت هجایی به آن می پردازیم ، در روش هجایی می توان به این صورت عمل کرد:
§ ارکان سه هجایی ( فعولن – فاعلن )
§ ارکان چهارهجایی ( فاعلاتن – فاع لاتن – مفاعیلن - مستفعلن – مس تفع لن – مفعولات )
§ ارکان پنج هجایی ( متفاعلن – مفاعلتن )
حال که به اینجا رسیدیم باید با شیوه تقطیع هم آشنا شویم و بیاموزیم که یک شعر را چگونه تقطیع به ارکان وهجا کنیم . یک شیوه که از روزگاران گذشته رسم بوده وبدان عمل می کردند و حتی امروزه نیز هستند کسانی که به آن روش عمل می نمایند توجه به ساکن و متحرک ها در میان اجزای بیت است و بعد از آن مطابقت این سکون و متحرک ها با ارکان عروضی است . به این جزء جزء کردن و جدا نمودن ساکن ومتحرک ها و واج ها به اصطلاح " تقطیع " می گویند .
1. در وهله اول حروف قابل تلفظ بیت را واک به واک باید بنویسیم :
دل ز راحت نشان نخواهد داد غم خلاصی به جان نخواهد داد (خاقانی )
دل 10 غم 10 | ز 0 خ 0 | را 10 لا 10 | حت 10 صی 10 | ن 0 ب 0 | شان 10 جا 10 | ن 0 ن 0 | خا 10 خا 0 | هد 10 هد 10 | داد 110 داد 110 |
─ U ─ ─ ─ U ─ ─ فاعلاتن | U ─ U ─ U ─ U ─ مفاعلن | ─ ─ ─ ─ فع لن |
بحر خفیف مسدس مجنون اصلم ( اصلم مبلغ )
2. در وهله دوم با توجه به نحوۀ تنظیم سبب و وترها که در قسمت ارکان عروض به آن اشاره کردیم باید فاصله ها و سبب و وترها را از هم جدا کنیم ، همانطور که می بینید در بیت مذکور سبب و وترها به صورت منظم در جای خود نشسته اند و تناسب آن رعایت گردیده است .
3. حال باید تمام وتر و سبب وفاصله ها را طوری تنظیم کنیم که وزن عروضی خاصی را به دست آوریم .
شیوه هجایی
شیوه ای دیگر نیز متداول و مرسوم است که شیوۀ هجایی نام دارد که ذیلاً همراه با مثالی به توضیح آن می پردازیم . در این روش باید مصرع ها را به هجاهای کوتاه وبلند و کشیده تقطیع کنیم و آنگاه هجاها را به ارکان عروض متناسب با آن تقسیم نماییم و دست آخر نیز اسم ارکان عروض را ذکر کنیم ( فاعلاتن و یا ... )
تعداد هجاها معمولاً با تعداد مصوت ها متناسب است . باید ذکر شود که علامت ( U ) برای دو واکی ها – هجای کوتاه – و علامت ( ─ ) برای سه واکی ها و مصوت های بلند – هجای بلند – محسوب می شود .
در این شیوه نیز مانند شیوۀ قبلی سه مرحله را می بینیم :
1. تقطیع هجایی
دل می رود زدستم صاحبدلان خدا را دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا
دل ─ در ─ | می ─ دا ─ | ر U ک U | ود ─ را ─ | ز U ز U | دس ─ پن ─ | تم ─ هان ─ | صا ─ خا ─ | حب ─ هد ─ | د U ش U | لان ─ دا ─ | خ U ش U | دا ─ کا ─ | را ─ را ─ |
─ ─ U ─ ─ ─ U ─ | U ─ ─ U ─ ─ | ─ ─ U ─ ─ ─ U ─ | U ─ ─ U ─ ─ |
2. تقطیع به ارکان
دل می رود ─ ─ U ─ دردا که را ─ ─ U ─ | زدستم U ─ ─ زپنهان U ─ ─ | صاحبدلان ─ ─ U ─ خاهد شدا ─ ─ U ─ | خدا را U ─ ─ شکارا U ─ ─ |
همانطورکه ملاحظه می کنید در تقطیع هجایی واک ها را از هم جدا کرده و بر طبق آهنگ و موسیقی خاص کلمات می نویسیم و بعد هجاهای کوتاه و بلند آن را مشخص می کنیم . در تقطیع به ارکان وقتی که هجاهای کوتاه وبلند را مشخص کردیم بر اساس نظم وترتیب خاص و موسیقی و آهنگ خاص عروض ، وزن عروض شعر را بدست آورده و می نویسیم .
مقایسه عروض قدیم وجدید
اگر در مقام قیاس عروض قدیم و جدید برآییم باید بگوییم که مزیتی که عروض جدید نسبت به عروض قدیم دارد در این است که در عروض جدید تمام صور شعر فارسی و ارکان آن را می توانیم به دو هجایی تا پنج هجایی تقسیم کنیم و مشکل تشخیص فاصله و وتر وسبب را که در عروض قدیم وجود داشته حل کرد . البته یکی از مشکلاتی نیز که در عروض قدیم وجدید با آن مواجه می شویم مسأله " زحافات " شعر است . وجود زحافات زیاد ودشوار بدون فراگیری آن توسط علاقه مندان به آن می باشد که این مسأله با تلفیق بسیاری از زحافات در یکدیگر و محدود شدن آن آسان می شود .
به طور مثال تلفیق زحافات حذف و قصر در یکدیگر که مجنون مقصور، مجنون محذوف و اسم مبلغ در فاعلاتن که به صورت اصلم نوشته می شود .
تلفیق و حذف بعضی از وزن های حروفی که خاص شعر عرب است از نامگذاری بی مورد آنها جلوگیری کرده مانند فاعلاتن فاعلن فاعلاتن فاعلن که در عروض قدیم به بحر مدید مثمن سالم مشهور است قابل تلفیق با بحر رمل است و می توان آن را بحر رمل مثمن محذوف خواند و...
درتقطیع برای بدست آوردن درست وزن شعر توجه به بعضی نکات لازم و ضروری به نظر می رسد که در این قسمت به آنها اشاره می کنیم .
اولین چیزی که باید در تقطیع به آن توجه نمود و مهم نیز می نماید ، صحیح خواندن شعر و تقطیع براساس آنچه تلفظ می کنیم است . آنچه را که در خوانش شعر نمی آید نباید در املای عروضی بنویسیم به طور مثال " های " غیر ملفوظ ، " واو" معدوله و " همزه " یا مصوت بلند " آ " که حرفی قبل آن می آید و باعث می شود که همزه یا " آ " تلفظ شود . به این مثال ها توجه کنید :
نامه : های غیر ملفوظ دارد پس به صورت نام می نویسیم ( 110 )
خواب : واو غیر ملفوظ دارد و به صورت خاب می نویسیم (110)
واگر : همزه آن در تلفظ حذف می شود و به صورت وگر می نویسیم ( 100 )
وآن : به صورت وان تلفظ می شود .( 101 )
واک های تشدید دار در املای عروضی به حساب آورده می شوند و یک واک محسوب می شوند مانند : امّا = ام ما
تبصره 1 - حرف مد یک واک محسوب می شود و در روش هجایی خود یک هجای بلند به حساب می آید .
تبصره 2 – ساکن دوم درابیات به جز در پایان مصراع ها به یک ساکن ومتحرک تبدیل می شود . اگر ساکن سوم یا بیشتر بعد از آن باشد حذف می گردد مانند کاست = ک ا سُ
در شیوه هجایی به یک هجای بلند و یک کوتاه تبدیل می شود (کاس = ─ U)
این گونه کلمات در پایان مصرع ها به صورت یک هجای بلند آورده می شوند و در روش سنتی عروض تا دو ساکن آن در املای عروض می آید : کاست (─ 110). البته این مورد در اوزان دوری که در هر مصراع به دو قسمت مستقل تبدیل می شوند متفاوت است .پایان هر قسمت در وزن دوری در حکم پایان مصرع است .
این بدان معناست که اگر در پایان هر قسمت کلمه ای بود که بیش از یک ساکن داشت نباید در ساکن های آن تغییری ایجاد کرد . کلمه کاست در پایان قسمت اول اوزان دوری اینگونه آورده می شود
( کاست = ─ )
کسره وضمه اشباعی : این نوع کسره و ضمه بازمانده مصوت های مرکب موجود در ایران باستان و فارسی میانه است که به آنها کسره و ضمه مجهول نیز می گویند [17].
البته مصوت های مرکب دیگر امرزه وجود ندارند و از بین رفته اند ولی آثار و بقایای آنها در میان کلمات دیده می شود .
این کسره و ضمه ها گاه هنگام تقطیع واکها و هجاها اجزای بیت را در ظاهر نامنظم می کنند وراه کار این است که این گونه کسره ها و ضمه ها را به هجای بلند بدل کنیم و در عروض سنتی بعد از آنها یک ساکن قرار دهیم تا ناهماهنگی میان اجزاء مقابل هم در دو مصراع ازبین برود [18].
دادمش تصریع نثر و می دهم ابرام نظم دانم ابرام مثنّا برنتابد بیش از این )خاقانی(
دا ─ دا ─ | د U ن U | مش ─ مب ─ | تص ─ را ─ | ری ─ م ─ | ع U م U | نث ─ ثن ─ | ر ─ نا ─ | می ─ بر ─ | د U ن U | هم ─ تا ─ | اب ─ بد ─ | را ─ بی ─ | م U ش U | نظم ─ زین ─ |
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
بحر رمل مثمن محذوف مقصور
هجاهای کوتاه و کشیده : این هجاها در پایان هر مصراع که باشند در حکم هجای بلند هستند و لاغیر ، مانند : نه = ─ ، خست = ─
صحیح تلفظ کردن واو عطف : این واو به صورتهای َ و ، ُو می آیند ( واو مجهول ) و در تقطیع شعر دارای اهمیت هست و اگر واو در کلمه بعد از خود در هنگام خوانش ادغام شود مانند " واگر " که گاه " وگر " تلفظ می شود .
ابدال : از نکات مهم واساسی که در تقطیع شعر مورد توجه قرار می گیرد ابدال است و آن بدین صورت است که یک هجای کوتاه تبدیل به یک هجای بلند می شود و یا دو هجای کوتاه به یک هجای بلند و یا بالعکس . دربحر رمل درآغاز مصراع اگر به جای فاعلاتن ، فعلاتن بیاید می توان هجای کوتاه اول مصراع را به هجای بلند تبدیل کرد و یا وقتی که در پایان مصراع دو هجای کوتاه درمقابل یک هجای بلند قرار می گیرد می توان دو هجای کوتاه را در کمر یک هجای بلند قرار داد مانند :
U U ─ = ─ ─
عمل ابدال در ارکان دیگر مانند : ─ ─ U U مستفعل ، ─ U U ─ ─ فعلاتن و ─ U U ─ ─ مستفعلن با توجه به رکن های دیگری که در بیت موجود هستند امکان پذیراست که بنویسیم ─ ─ ─
که البته باید با ارکان موجود در بیت متناسب باشد .
قلب : جابجایی هجای کوتاه و بلند یا بالعکس را قلب گویند . به عنوان مثال درتمام ابیات وزن شعر مفتعلن ─ U U ─ است ولی در یک بیت یکی ازارکان مفاعلن U ─U ─ می باشد که از قلب استفاده و به ─ U U ─ تبدیل می شود .
آشنایی با وزن های شعر و زحافات آنها
در مورد وزن و شعر عدد آن را بیش ازدویست ذکرکرده اند ولی امروزه بیش از نوزده بحر و وزن کاربرد ندارد که عبارتند از :
رمل – هزج – متقارب – وافر – متدارک – منسرح – مجتث – کامل – مضارع – خفیف - سریع – قریب – غریب – طویل – مدید – بسیط – مشاکل – مقتضب
گفته اند :
رجز و خفیف ورمل ، منسرح دگر مجتث بسیط و وافر و کامل، هزج، طویل ومدید
مشاکل و متقارب ، سریع و مقتضب است مضارع و متدارک ، قریب و نیز جدید
اوزان زبان فارسی عبارتند از : جدید ( غریب ) ، قریب و مشاکل
اوزان عرب عبارتند از : کامل ، طویل ، وافر ، مدید ، بسیط.
تمام اوزانی که در بالا ذکر شده وخارج از این دو دسته قرار می گیرند بین زبان فارسی و زبان عرب مشترک هستند .
تمام اوزان نوزده گانه ای که برشمردیم از نظر تقسیم بندی در دو دسته قرار می گیرند :
1. مختلف الارکان
2. متفق الارکان
بحور مختلف الارکان
بحر سریع : در لغت به معنی زود است ولی در اصطلاح عروض از بحوری است که اغلب سدس کاربرد دارد . اجزای تشکیل دهنده این بحر مستفعلن مستفعلن مفعولات که به صورت مطوی به کار می رود یعنی به صورت مفتعلن مفتعلن فاعلاتُ می آید .
· زحافات سریع : خبن مفاعلن U ─U ─ ، طیُ مفتعلن ─ U U ─
· مطوی مرفل : مفتعلاتن ─ U U ─ ─
· مجنون مرفل : مفاعلاتن U ─ U ─ ─
· ترفیل : مستفعلاتن ─ ─ U ─ ─
· اذاله : مستفعلان ─ ─ U ─
· مجنون مزال : مفاعلن U ─ U ─
· مطوی مزال : مفتعلان ─ U U ─
· قطع : مفعولن : ─ ─ ─
در زیر نمونه هایی از اوزان رایج در بحر سریع را می آوریم :
مفتعلن مفتعلن فاعلن ─ U U ─ ─ U U ─ ─ U ─ بحر سریع مسدس مطوی مکشوف
مفتعلن مفتعلن فاعلان ─ U ─ ─ ─ U U ─ ─ U ─ بحر سریع مسدس مطوی موقوف
بحرمضارع : در لغت به معنای مشابهت است ولی در اصطلاح به بحری اشاره دارد که اصل آن از مفاعیلن فاعلاتن به وجود آمده است ( مکفوف) یعنی از مفاعیلن فاعلات ُ ساخته می شود .
صورت مفاعیل ُ فاعلاتُ در شعر فارسی کم کاربرد است .
زحافات این بحر عبارتند از :
· قبض : مفاعلن (100100) U ─U ─
· کف : مفاعیل (010100 ) U ─ ─ U
· خم : مفعولن (101010) ─ ─ ─
· ضرب : مفعول ( 01010 ) ─ ─ U
· بتر : فع (10) ─
· حذف : فعولن (10100) U ─ ─
· قصر : مفاعی (10100) U ─ ─
· هتم : فعول (1100) U ─
· جب: فعل (100) U ─
· زلل: فاع (110) ─
· شتر: فاعلن (10010) ─ U ─
· کف : فاعلات (010010) ─U ─U
· خبن : فعلاتن (101000) U U ─ ─
· قصر : فاعلان (110010) ─U ─
· مجنون مقصور : فعلان(11000) U U ─
· حذف : فاعلن (10010) ─U ─
· مجنون محذوف : فعلن (1000) U U ─
· صلم : فع لن (1010) ─ ─
· اصلم مبغ : فع لان (11010) ─ ─
· تثعیث : مفولن (101010) ─ ─ ─
· جحف : فع (10) ─
· محجوف مسبغ : فاع (110) ─
· شکل : فعلات (01000) U U ─ U
از اوزان معروف این وزن عبارتند از :
مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن
مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
مفعول فاعلات مفاعیل فاعلان
ناورد محنت است در این تگنای خاک محنت برای مردم ومردم برای خاک )خاقانی(
نا ─ 10 مح ─ 10 | ور ─ 10 نت ─ 10 | د U 0 ب U 0 | مح ─ 10 را ─ 10 | ن U 0 ی U 0 | تس ─ 10 مر ─ 10 | ت U 0 د U 0 | د U 0 م U 0 | رین ─ 10 مر ─ 10 | تن ─ 10 دم ─ 10 | گ U 0 ب U 0 | نا ─ 10 را ─ 10 | ی U 0 ی U 0 | خاک ─ 110 خاک ─ 110 |
مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
بحر مضارع مثمن اقرب مکفوف محذوف (مقصور)
بحر مجتث : در معنی لغوی به از بیخ کنده شده است ولی در اصطلاح ادبی بحری است که از اصل مستفعلن فاعلاتن به صورت متناوب ساخته شده است که به صورت مجنون یعنی مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن است ولی اصل بحر خیلی کم درشعر فارسی دیده می شود . زحاف خبن در سه رکن اول بحرمجتث بسیار پرکاربرد است ولی در رکن چهارم زحاف فاعلاتن را می گیرد .
وزن های معروف این بحر عبارتند از :
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن مجتث مثمن مجنون
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن مجتث مثمن مجنون محذوف
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلان مجتث مثمن مجنون مقصور
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لان مجتث مثمن مجنون اصلم مبلغ
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن مجتث مثمن مجنون اصلم مبلغ
نه مرد لافم خاقانی سخن بافم که روح قدس تند تار وپود اشعارم[19]
ن U 0 ک U 0 | مر ─ 10 رو ─ 10 | د U 0 ح U 0 | لا ─ 10 قد ─ 10 | ف U 0 س U 0 | م U 0 ت U 0 | خا ─ 10 ند ─ 10 | قا ─ 10 تا ─ 10 | ن U 0 ر U 0 | یی ─ 10 پو ─ 10 | س U 0 د U 0 | خن ─ 10 اش ─ 10 | با ─ 10 عا ─ 10 | فم ─ 10 رم ─ 10 |
مفاعلن فعلاتن مفاعلن فع لن
بحرمجتث مثمن مجنون اصلم
بحر مقتضب : در معنی لغوی به معنی بریده شده است ولی در اصطلاح ادبی بحری است که اصل آن ازمفعولات مستفعلن است که به صورت مطوی یعنی فاعلاتُ مفتعلن به کار می رود . ارکان این بحرمانند بحر منسرح است که جای ارکان عروض عوض شده است .زحافاتش مفعول ، فاعلاتن و مستفعلن است .
فاعلات مفتعلن فاعلاتُ مفتعلن بحر مقتضب مثمن مطوی پرکاربرد است .
می روم دگرز دیارت خیز و توشه سفرم کن دل که شد لبالب دردت خون به ساغرجگرم کن
می ─ 10 دل ─ 10 | ر U 0 ک U 0 | وم ─ 10 شد ─ 10 | د U 0 ل U 0 | گر ─ 10 با ─ 10 | ز U 0 ل U 0 | د U 0 ب U 0 | یا ─ 10 در ─ 10 | رت ─ 10 دت ─ 10 | خی ─ 10 خو ─ 10 | ز U 0 ب U 0 | تو ─ 10 سا ─ 10 | ش U 0 غ U 0 | یی ─ 10 ری ─ 10 | س U 0 ج U 0 | ف U 0 گ U 0 | رم ─ 10 رم ─ 10 | کن ─ 10 کن ─ 10 |
فاعلات مستفعلاتن فاعلات مستفعلاتن
بحر مقتضب مثمن مطوی مرفل
بحر منسرح : در لغت به معنای اسب تندرو است ولی در اصطلاح ادبی نام بحری است که اصل آن مستفعلن مفعولاتُ مستفعلن مفعولاتُ ذکر شده است ولی به صورت مطوی مستفعلن فاعلات مفتعلن فاعلات آمده است سه رکن اول آن به طور عیده به صورت مطوی می آید ولی رکن چهارم آن با زحافات زیر می آید :
مطوی (طیّ) مطوی مکشوف مطوی موقوف جلع نحر خبن مجنون موقوف مجنون مکشوف مرفوع(رفع) | فاعلاتُ فاعلن فاعلان فاع فاع مفاعیلُ فعولان فعولن مفعول | 010010 ─U ─U 10010 ─U ─ 110010 ─U ─ 110 ─ 10 ─ 010100 U ─ ─U 110100 U ─ ─ 10100 U ─ ─ 01010 ─ ─U |
وزن های پرکاربرد بحرمنسرح:
مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن بحر منسرح مثمن مطوی مکشوف
مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلان بحر منسرح مثمن مطوی موقوف
مفتعلن فاعلات مفتعلن فاع بحر منسرح مثمن مطوی مجدوع
مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن بحر منسرح مثمن مطوی ابتر
مفتعلن فاعلن مفتعلن بحر منسرح مسدس مطوی
وآتش خورشید شد نافه شب نیم سوخت قوت از آن یافت روز، خوش دم ازآن شد بهار
وا ─ 10 قو ─ 10 | ت U 0 و U 0 | ش U 0 ت U 0 | خر ─ 10 زا ─ 10 | شی ─ 10 یا ─ 10 | د U 0 فت U 0 | شد ─ 10 روز ─ 110 | نا ─ 10 خش ─ 10 | ف U 0 د U 0 | ی U 0 م U 0 | شب ─ 10 زا ─ 10 | نی ─ 10 شد ─ 10 | م U 0 ب U 0 | سوخت ─ 110 هار ─ 110 |
بحر منسرح مثمن مطوی مکشوف ( موقوف )
بحرغریب : از جمله وزن های خاص زبان فارسی است و مخصوص ایرانیان و اصل این بحر فاعلاتن فاعلاتن مستفعلن است و به صورت مجنون می آید ( فعلاتن فعلاتن مفاعلن ) ولی درشعر فارسی چندان موردتوجه واقع نشده است .
وزن رایج و متداول این وزن بدین قرار است :
فعلاتن فعلاتن مفاعلن بحر غریب مسدس مجنون
منم آن ذره هوا که دراین نور روزنم سوی روزن از آن روم که تو بالای روزنی
م U 0 س U 0 | ن U 0 ی U 0 | ما ─ 10 رو ─ 10 | ذر ─ 10 زن ─ 10 | ر U 0 ا U 0 | یی ─ 10 زا ─ 10 | ه U 0 ر U 0 | وا ─ 10 وم ─ 10 | ک U 0 ک U 0 | د U 0 ت U 0 | ری ─ 10 با ─ 10 | نو ─ 10 لا ─ 10 | ر U 0 ی U 0 | رو ─ 10 رو ─ 10 | ز U 0 ز U 0 | نم ─ 10 نی ─ 10 |
فعلاتن مفاعلن فعلاتن مفاعلن
بحرغریب مثمن مجنون
بحر قریب : در لغت به معنی نزدیک است ودراصطلاح عروض بحری است که از اصل مفاعیلن مفاعیلن فاعلاتن به صورت مکفوف (مفاعیل مفاعیل فاعلات ) کاربرد دارد . اوزان رایج این بحرعبارتنداز :
مفاعیل مفاعیل فاعلن بحر قریب مسدس مکفوف محذوف
مفاعیل مفاعیل فاعلان بحر قریب مسدس مکفوف مقصور
در موکب تر اژدهای را تب شیران عرین را به دم گرفته
بحر خفیف : در لغت به معنی سبک است و اصطلاحاً بحری است که در اصل آن فاعلاتن مستفعلن فاعلاتن است که به صورت مجنون کاربرد دارد (فعلاتن مفاعلن فعلاتن ).
بحر طویل : در لغت به معنی " طولانی ودراز است . اجزای اصلی این بحراز تکرار فعولن مفاعیلن ساخته می شود . این بحر از اوزان معروف شعر عرب است و در شعر فارسی از آن کم استفاده شده است . زحافات آن از فعولن و مفاعیلن ساخته می شود . البته در شعر فارسی کاربردی ندارد .
فشانی گرش بر خاک ، ز بس تابش و گرمی معلّق کند بر چرخ روانی مطبّق را
ف U م U 0 | شا ─ عل ─ 10 | نی ─ لق ─ 10 | گ U ک U 0 | رش ─ ند ─ 10 | بر ─ بر ─ 10 | خاک ─ چرخ ─ 110 | ز U ر U 0 | بس ─ وا ─ 10 | تا ─ نی ─ 10 | ب U م U 0 | شو ─ طب ─ 10 | گر ─ بق ─ 10 | می ─ را ─ 10 |
بحر طویل مثمن سالم
بحر طویل عموماً از اوزان دوری محسوب می شود . پایان هر پاره حکم پایان مصراع را دارد و در این بیت الفاظ " خاک و چرخ " حکم پایان مصراع را دارد و حروف " خ " و " ک " در این کلمات متحرک نمی شود .
بحر مشاکل : در لغت به معنی " هم شکل شونده " است . این بحر از ارکان اصلی فاعلاتن مفاعیلن مفاعیلن تشکیل می شود که به صورت مکفوف کاربرد دارد یعنی به صورت فاعلات مفاعیل مفاعیل می آید .
از اوزان معروف مشاکل همین مورد را می توان عنوان کرد :
فاعلات ُ مفاعیلُ مفاعیل بحر مشاکل مسدس مکفوف مقصور
این بحر از اوزان شعر فارسی است و از شعر عرب نیست اما از آن استقبالی صورت نگرفته است .
آسمان خیلات را طلوعی است کافتاب دو تا عالم ندارد
آ ─ کا ─ 10 | س U ف U 0 | ما ─ تا ─ 10 | ن U ب U 0 | خ U د U 0 | یا ─ تا ─ 10 | لت ─ عا ─ 10 | را ─ لم ─ 10 | ط U ن U 0 | لو ─ دا ─ 10 | عیست ─ رد ─ 10 |
بحر مشاکل مسدس مکفوف محذوف ( مقصور)
بحر مدید : در لغت به معنی " کشیده " است و اصطلاحاً این بحر از تکرار فاعلاتن فاعلن ساخته می شود . این وزن ازاوزان خاص اعراب است و در شعر فارسی کاربرد چندانی ندارد .
برگشا این پرده را، تازه کن پژمرده را تا رود خاکی به خاک ، تا روان گردد روان (موسوی)
بر ─ تا ─ 10 | گ U ر U 0 | شا ─ ود ─ 10 | این ─ خا ─ 10 | پر ─ کی ─ 10 | د U ب U 0 | را ─ خاک ─ 10 | تا ─ تا ─ 10 | ز U ر U 0 | کن ─ وان ─ 10 | پژ ─ گر ─ 10 | مر ─ دد ─ 10 | د U ر U 0 | را ─ وان ─ 10 |
فاعلاتن فاعلن فاعلاتن فاعلن
بحر مدید مثمن سالم
بحر بسیط : در لغت به معنی " گسترده " است و در اصطلاح از تکرار مستفعلن فاعلن ساخته می شود .این بحر از اوزان شعرعرب است و در فارسی نیز به ندرت کاربرد دارد .
او هم برانده برون از شش جهات عدم افکنده رخت وجود اندر حریم بقا
او ─ اف ─ 10 | هم ─ کن ─ 10 | ب U د U 0 | ران ─ رخ ─ 10 | د U ت U 0 | ب U و U 0 | رون ─ جود ─ 10 | از ─ ان ─ 10 | شش ─ در ─ 10 | ج U ح U 0 | ها ─ ری ─ 10 | ت U م U 0 | ع U ب U 0 | دم ─ قا ─ 10 |
بحور متفق الارکان
1. بحرهزج : در لغت به آواز با ترنم گویند و در اصطلاح ادبی تکرار مفاعیلن را بحر هزج می گویند .
هان ای دل خاقانی جانبازتری هر دم در عشق چنین باید آن کس که سر اندازد
─ ─ U U ─ ─ ─ ─ ─ U U ─ ─ ─ ─ ─ U U ─ ─ ─ ─ ─ U U ─ ─ ─
2. بحر رمل : ازتکرار فاعلاتن ساخته می شود ، در لغت نوعی حرکت شتر و رفتن با شتاب است .
یارب از عشق چه سرمستم و بی خویشتنم دست گیریدم تا دست به زلفش بزنم )خاقانی(
─ U ─ ─ U U ─ ─ U U ─ ─ U U ─ ─ U ─ ─ U U ─ ─ U U ─ ─ U U ─
3. بحر رجز : در لغت به معنی سرعت و اضطراب است و دراصطلاح تکرار مستفعلن است .
بردلش چون آتش می روی ای آب حیوان تا کجا در جوی جان خوش می روی ای آب حیوان تا کجا )خاقانی(
─ ─ U ─ ─ ─ U ─ ─ ─ U ─ ─ ─ U ─ ─ ─ U ─ ─ ─ U ─ ─ ─ U ─ ─ ─ U ─
4. بحر متقارب : درلغت به معنی به هم نزدیک شده است و دراصطلاح ادبی از تکرارفعولن این بحرساخته می شود .
کنم قصد نه شهر علوی که همت ازین هفت سفلی نمود امتناعی
U ─ ─ U ─ ─ U ─ ─ U ─ ─ U ─ ─ U ─ ─ U ─ ─ U ─ ─
5. بحر متدارک : در لغت به معنای دریابنده است . مقرون و پیوسته نیز معنی کرده اند . در اصطلاح تکرار فاعلن است .
روز و شب از فروغ تو مستیم مست افسون لعل تو هستیم
─ U ─ ─ U ─ U U ─ ─ ─ U ─ ─ U ─ U U ─ ─
6. بحر وافر : درلغت به معنی فراوان است . از اوزان خاص عرب است و به ندرت در زبان فارسی در این بحر شعری سروده شده است . رکن اصلی این بحر مفاعلاتن است .
[1] . دکتر محسن ذوالفقاری ، فرهنگ موسیقی شعر ،چاپ اول ، زمستان 80، ص12 .
[2] . پرویز خانلری ، وزن شعر فارسی ، انتشارات توس ، تهران ، چاپ دوم ،1367، ص29 .
[3] . همان مأخذ ، ص56 .
[4] . دکترمحمدرضا شفیعی کدکنی ،موسیقی شعر ، چاپ پنجم ، سال1376 ، ص 8 .
[5] . شمس قیس رازی ، المعجم ، ص 27 .
[6] . پرویز ناتل خانلری ، وزن شعر فارسی ، ص 84- 83 .
[7] . همان مأخذ ، ص 84 .
[8] . خواجه نصیرالدین طوسی ، معیارالاشعار ، نشر جامی تهران ، 1369 ، ص 122 .
[9] . همان مأخذ ، ص 135 – 133 .
[10] . دکترمحسن ابوالقاسمی ، تاریخ زبان فارسی ، سازمان سمت تهران ، چاپ اول ، 1375 ، ص3 به بعد.
[11] . Alamber ,Jcanle Aond . d . (1717-1783)
[12] . فیلیپین شامه ، شناخت زیبایی ، ص 90 – 80.
[13] . دکترابراهیم انیس ، دلالة الفاظ ، ص 192 .
[14] . دکتر طه حسین و دیگران ، التوجیه الادبی ، ص128 .
[15] . ابن سینا ، شفا منقول درترجمه فن شعر ارسطو توسط دکترابراهیم بدوی ، ص168 .
[17] . ر.ک به بخش مصوت ها
[18] . دکتر محسن ذوافقاری ، فرهنگ موسیقی شعر ، چا÷ اول ، زمستان 1380 ، ص 27-26.
[19] . در واژه لافم (فم) ابدال دارد و در واژه خاقانی (نی) همراه با کسره اشباعی است .
ساعت ها به کندی قدم بر می داشت....
به استاد خیره نگاه می کرد اما گوئی او را نمی دید...
او تنها نگاه می کرد... گویی پوست خود را باید بشکافد...
ذهنش درگیرتر از آن بود که اطرافیانش می پنداشتند....
او نمی توانست تمرکز کند... می ترسید از این همه نگاه بی جواب...
هیچ کس نمی توانست بفهمد در پس این چهره چه دردی نهان است...
به سختی بغض هر روزه اش را فرو خورد....
چطور می توانست با خود کنار بیاید...
خدایا...! تو باور می کنی...
او دیگر حتی نمی داند چه چیزی او را بیش از همه می آزارد...
دلش می خواست تنها باشد... ساعت ها تنها بنشیند و به مکانی نامعلوم خیره شود...
اما اگر او را دیوانه می پنداشتند چه؟؟!
چه اهمیتی دارد... دیوانگی بهانه ای برای فرار از خود بود...
تنها قلم و کاغذ می توانست همراهیش کند...
اما اگر آنها هم به او پشت می کردند باید چه می کرد...
قطره ای اشک به روی دستانش چکید... پس چگونه او متوجه نشده بود...
دلش پُر بود... دلش می خواست بر سر کسی فریاد بزند... دادی از عمق وجود...
و مشتی نثار دیوار بی جان کند....
اما گویی دستانش غل و زنجیر شده اند....
دهانش را بسته اند... او در کنارش ایستاده بود...
مات و مبهوت به جلو خیره بود...
یعنی او را نمی دید... تلنگری گویی به ناگاه او را از خوابی پریشان بیدار کرد...
کاش می توانست با نگاه ملتمسش به او همه چیز را بگوید...
کاش چشمها بیانگر درونیاتش بودند...
چرا حرف زدن این چنین دشوار می نمود...
پس تنها به او نگریست... نگریستنی با دنیایی حرف... او رفت....
او حرفهایش را نشنید و رفت...
او چشمهایش را ندید و رفت...
او سکوتش را نشنید و رفت...
و اکنون او تنها با غمی بزرگ از اینکه حرفهایش را کسی نمی فهمد رفتن او را نظاره کرد.
دردهایم ساکت می شوند...
وقتی چشمانت به من لبخند می زنند...
به گمانم آن ها هم شیفته ی نگاه گرم تو اند!
من حواس فاصله ها رو پرت میکنم
تو فقط بیا..............!!!
شیشه ای میشکند...
یک نفر میپرسد که چرا شیشه شکست ؟
یک نفر میگوید شایداین رفع بلاست ،
دیگری میگوید شیشه راباد شکست ،
دل من سخت شکست
هیچ کس هیچ نگفت
غصه ام را نشنید،
از خودم میپرسم
ارزش قلب من از شیشه پنجره هم کمتر بود ؟!
زنی را میشناسم من که
شوق بال و پر دارد
ولی از بس که پر شور است
دو صد بیم از سفر دارد
زنی را می شناسم من
که در یک گوشه ی خانه
میان شستن و پختن
درون آشپزخانه
سرود عشق می خواند
نگاهش ساده و تنهاست
صدایش خسته و محزون
امیدش در ته فرداست
زنی را می شناسم من
که می گوید پشیمان است
چرا دل را به او بسته
کجا او لایق آنست؟
زنی هم زیر لب گوید
گریزانم از این خانه
ولی از خود چنین پرسد
چه کس موهای طفلم را
پس از من می زند شانه؟
زنی آبستن درد است
زنی نوزاد غم
دارد
زنی می گرید و گوید
به سینه شیر کم دارد
زنی با تار تنهایی
لباس تور می بافد
زنی در کنج تاریکی
نماز نور می خواند
زنی خو کرده با زنجیر
زنی مانوس با زندان
تمام سهم او اینست:
نگاه سرد زندانبان!
زنی را می شناسم من
که می میرد ز یک تحقیر
ولی آواز می خواند
که این است بازی تقدیر
زنی با فقر می سازد
زنی با اشک می خوابد
زنی با حسرت و حیرت
گناهش را نمی داند
زنی واریس پایش را
زنی درد نهانش را
ز مردم می کند مخفی
که یک باره نگویندش
چه بد بختی چه بد بختی!
زنی را می شناسم من
که شعرش بوی غم دارد
ولی می خندد و
گوید
که دنیا پیچ و خم دارد
زنی را می شناسم من
که هر شب کودکانش را
به شعر و قصه می خواند
اگر چه درد جانکاهی
درون سینه اش دارد
زنی می ترسد از رفتن
که او شمعی ست در خانه
اگر بیرون رود از در
چه تاریک است این خانه!
زنی شرمنده از کودک
کنار سفره ی خالی
که ای طفلم بخواب امشب
بخواب آری
و من تکرار خواهم کرد
سرود لایی لالایی
زنی را می شناسم من
که رنگ دامنش زرد است
شب و روزش شده گریه
که او نازای پردرد است
زنی را می شناسم من
که نای رفتنش رفته
قدم هایش همه خسته
دلش در زیر پاهایش
زند فریاد که : بسه
زنی را می شناسم
من
که با شیطان نفس خود
هزاران بار جنگیده
و چون فاتح شده آخر
به بدنامی بد کاران
تمسخر وار خندیده !
زنی آواز می خواند
زنی خاموش می ماند
زنی حتی شبانگاهان
میان کوچه می ماند
زنی در کار چون مرد است
به دستش تاول درد است
ز بس که رنج و غم دارد
فراموشش شده دیگر
جنینی در شکم دارد
زنی در بستر مرگ است
زنی نزدیکی مرگ است
سراغش را که می گیرد
نمی دانم ,نمی دانم؟شبی در بستری کوچک
زنی آهسته می میرد
آشنا
کجا دیده ام پیش از اینها تو را ؟
به چشم من هستی چقدر آشنا!
شبیهی به چشمان باران زده
به رازی که گویی شده برملا
شبیهی به شبنم ، به گلبرگها
به یک دسته کفتر سفید و رها
چه در چشم تو بود و دیدم ، بگو
که پاشید از هم دلم بی هوا
شنیدم که دنبال کاشانه ای
چرا ای غریبه ، دل من چرا؟
نگاهی که چون ساحل است و غروب
کجا برده هوش و حواس مرا؟
چه لبخند شیرین تو آشناست؟
خدایا کجا دیده ام من تو را؟!