ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

مهربانی


مهربانی را از درخت شکوفه زده آموختم,

چون... 

وقتی به او لگد زدم او بجای تلافی کردن 


بر سرم شکوفه ریخت ....




وتقدیم تو باد

پابلو نرودا (مترجم : دکتر شاهکار بینش پژوه)


اگر تمام خاک زمین باشی
تنها مشتی از تو کاقی است
برای آنکه تا ابد بپرستمت   

 

از میان صور فلکی
چشمهای توتنها نوری است که می شناسم  

 

تنت به بزرگی ماه
و کلامت خورشیدی کامل
و قلبت آتشی است   

 

برهنه پایاز تو عبور می کنم
و تنگ می بوسمت
ای سرزمین من!  

 

تنهایی



تنهایی
چیزهای زیادی
به انسان می آموزد
 
اما تو نرو
بگذار من نادان بمانم ...

گاهی


گاهــــــــی دلـــــــم می خواهــــــــد

 

یــــــک گوشـــــــه بنشینــــــم

 

پشتـــــــــم را بکنــــــــم به دنیــــــــا

 

پــــــاهـــــایم را بغــــــل کنـــــــم وبلنــــــدبلنــــــد بگویــــــــم؛

 

مـــــن دیـــــگر بازی نمیکنــــــم...!

چرا آشفته می خواهی...؟


مرا بازیچه ی خود ساخت چون موسی که دریا را
فراموشش نخواهم کرد چون دریا که موسی را

نسیم مست وقتی بوی گُل می داد حس کردم
که این دیوانه پرپر می کند یک روز گل ها را!

خیانت قصه ی تلخی است اما از که می نالم؟
خودم پرورده بودم در حواریون یهودا را

خیانت غیرت عشق است وقتی وصل ممکن نیست
چه آسان ننگ می خوانند نیرنگ زلیخا را!

کسی را تاب دیدار سر زلف پریشان نیست
چرا آشفته می خواهی خدایا خاطر ما را؟

نمی دانم چه نفرینی گریبانگیر مجنون است
که وحشی می کند چشمانش آهوهای صحرا را!

چه خواهد کرد با ما عشق؟ پرسیدیم و خندیدی
فقط با پاسخت پیچیده تر کردی معما را  

 

تو را ...


تو را

در بغض طهران

در امیرآباد گم کردم

تو را

در کوچه ­های ­ی سرد نوبنیاد گم کردم

 

تو را

در جشن و رقص و پایکوبی

بین مهمان­ ها

تو را در گریه ­های ­ی میرِ بی داماد

  گم کردم

 

تو را

در

گرته ­های­ ی صلح و آزادی

غم و شادی

تو را

در شعرها

ای درد مادرزاد گم کردم

تو را

در قهوه­ خانه ­ها

تو را

در دود قلیان­ ها

تو را

در پشت میز کافه ­ی ­ی میعاد

       گم کردم

 

تو را در سفره­ های­ ی هفت ­سین

در لحظه ­ی­ ی تحویل

تو را

در تُنگ ­ها

ای ماهی ­ی آزاد گم کردم

 

***

 

تو را در عصر سیمان

عصر انسان­ های­ ی ماشینی

تو را در شهر زندان

این قفس­آباد گم کردم

 

تو را

در دشنه­ ای در دیس

در دهانت را می ­بویند
مبادا که گفته باشی دوستت می­ دارم
دلت را می­بویند
روزگار غریبی­ ست نازنین...

تو را در شاملو

این قالب آزاد گم کردم

 

***

تو را در بیستون

در تخت خسرو

خواب با شیرین

تو را

در

ضربه­ های­ی تیشه ­ی ­ی فرهاد

گم کردم

 

***

تو را در عصر مشروطه

تو را در مجلس روسی

تو را

   در ضجّه ­های ­ی

یک زنِ معتاد

     گم کردم

 

تو را در جایگاه متهم

در غُل و در زن/ جیغ

تو را

در

   دادگاه عدل استبداد گم کردم

 

تو را

در بی کلاهی ­های­ ی شاپو

پهلوی بَر دار

تو را

در مسجد ناشاد گوهرشاد

گم کردم

 

تو را

در آخرین

برداشت­ های ­ی نفی از منکر

تو را

در گشت­ های ­ی کاملن ارشاد

 گم کردم


ترک...


این روزا لبم به شدت ترک خورده و پوست پوست شده......

مثل خودم.....

ترک ترک خورده روحمو جسمم......

از سرمای این روزا.....

اینطوری نمیشه!

باید درستش کنم.....

 و 

درستشم میکنم.....

کاری نداره که!

مهم اینه که فهمیدم ترک خورده!

درمانش یه بتامتازونه!

عشق(جبران خلیل جبران)


عشق


از آن کسانی است


که همدیگر را درک می کنند


با هر فاصله ای ...


در هم و برهم(پریشان گویی)


قدری بخواب


امشب

 چشمان ِ تو

برای شعر شدن

زیادی سنگین اند...



امشب،

پشت فرمان به تو فکر می کردم.


نمی دانم چقدر رابطه ی ما یکطرفه است

اما میدانم

که تو خدای نگه داشتن روابط یکطرفه ای.


راستش را بخواهی

من علیرغم اینکه زیاد به گوشم خوانده اند


که باید از خدا ترسید


از تو زیاد نمی ترسم!

چرا که موجودات نجیب ترس ندارند

و من با اینکه تو را هرگز ندیده ام

باور دارم که نجابت مثال زدنی ای داری.


همچنین من فکر می کنم

که تو باید یک نوع لوتی صفتی مخصوص به خودت را داشته باشی

بطوری که من تو را اینطور تصور میکنم

که روی یک صندلی ای نشسته ای و به زندگی من نگاه می کنی

درحالی که آخر ماجرا را می دانی

و برای همه ی ندانم کاری های من حرص می خوری

و دست مشت شده ات را بارها و بارها روی دسته ی آن صندلی کوبیده ای

و زیر لب به من گفته ای:    

                                 "لعنتی".


اما هرگز لعنتم نکرده ای.


من حتی فکر میکنم که حتی تو هم نیاز داری که بخوابی

اما خواب تو مثل خواب مادرها سبک است.

هنوز صدای من در نیامده بیدار شده ای

و از نگاهت می شود این کلمه را خواند:


                          "جونم؟".


هر چند که درست قبل از اینکه بخوابی

از بی قیدی های من در مقابل نعمت هایت دلخور بوده ای

و یک نفس عمیق کشیده ای

و در بازدم، زیر لبت گفته ای:


                        " ای بی معرفت"


و بعد خوابیده ای

در حالی که خدای جاده های یکطرفه بوده ای.

و آماده برای اینکه دوباره عاشقی کنی،


                     به سبک خودت! 


و این را هم باید به خصوصیات تو اضافه کرد

که بی نظیر در عشق های یکطرفه ای.


خسته ات کردم خدایا،


بخواب

رفیق لوتی صفت نجیبم.

آنقدر به من لعنتی بی معرفت خوبی کن که بترسم که بمیرم


و قرار باشد با تو چشم توی چشم شوم.


برای آن لحظه دستانم خالی است

و شاید جهنمی که می گویند همین باشد:

چشم توی چشم شدن با کسی که یک عمر عاشقت بود

و هر شب با درد بی معرفتی های تو خوابید.

بخواب لوتی

که شرمندگی از مرگ هم بدتر است...

دلتنگی هایم


دلتنگی هایم را

 زیر دوش حمام میبرم
بغضم را
 میان شـرشـر آب داغ
میـ‌ترکانم
تاهمه  فکر کنند
قرمزی چشمانم

از دَم کردن حمـــام است . . .







... و تقدیم تو باد

چه بود این...!


چه بود این


           "عشق "


چه آفریدی خدایا


               قطره ای نوشیدم


                                  دریایی گریستم ...



... و تقدیم تو باد

غمگین چو پاییزم از من بگذر(نگهبان)


غمگین چو پاییزم ، از من بگذر

شعری غم انگیزم ، از من بگذر

 

...سر تا به پا عشقم ، دردم ، سوزم

بگذشته در آتش همچون روزم

 


غمگین چو پاییزم ، از من بگذر

شعری غم انگیزم ، از من بگذر

 

بگذار ای بی خبر بسوزم ، چون شمعی تا سحر بسوزم

بگذار ای بی خبر بسوزم ، چون شمعی تا سحر بسوزم

 

دیگر ای مه به حال خسته بگذارم ، بگذر و با دل شکسته بگذارم

دیگر ای مه به حال خسته بگذارم ، بگذر و با دل شکسته بگذارم

 

بگذر از من تا به سوز دل بسوزم

آه ، در غم این عشق بی حاصل بسوزم

 

بگذر از من تا به سوز دل بسوزم

آه ، در غم این عشق بی حاصل بسوزم

 

بگذر تا در شرار من نسوزی ، بی پروا در کنار من نسوزی

همچون شمعی به تیره شب ها

 

می دانی عشق ما ثمر ندارد ، غیر از غم ، حاصلی دگر ندارد

بگذر زین قصه ی غم افزا

 

غمگین چو پاییزم ، از من بگذر

شعری غم انگیزم ، از من بگذر

 

سر تا به پا عشقم ، دردم ، سوزم

بگذشته در آتش همچون روزم

 

غمگین چو پاییزم ، از من بگذر

شعری غم انگیزم ، از من بگذر

 

غمگین چو پاییزم ، از من بگذر

شعری غم انگیزم ، از من بگذر

 

غمگین چو پاییزم ، از من بگذر

شعری غم انگیزم ، از من بگذر

موج


من آن موجم که آرامش ندارم

به آسانی سر سازش ندارم

همیشه در گریز و در گذارم

نمی مانم به یکجا بی قرارم


سفر یعنی من و گستاخی من

همیشه رفتن و هرگز نماندن

هزاران ساحل و نادیده دیدن

به پرسش های بی پاسخ رسیدن

من از تبار دریا از نسل چشمه سارم

رها تر از رهایی حصار بی حصارم

ساحل حصار من نیست

پایان کار من نیست

همدرد و یار من نیست

کسی که یار من نیست در انتظار من نیست

صدای زنده بودن در خروشم

به ساحل چون می یایم خموشم

به هنگامی که دنیا فکر ما نیست

برای مرگ هم در خانه جا نیست

اگر خاموش بشینم روا نیست

دل از دریا بریدن کار ما نیست

من از تبار دریا از نسل چشمه سارم

رها تر از رهایی حصار بی حصارم

یادی از بانو دلکش



یادی از بانو دلکش
برسر راه پر فراز و نشیب عمرم !
از دوران کودکی بسیار حساس بودم ، بازی که نیاز کودکی است مرا با خود نمی برد ، اما صدا ، ترانه ، سکوت ، تنهایی مرا به کول می گرفت و می برد به همین دلیل  برسر راه عمرم سخت به موسیقی دل بسته بوده و هستم ،.  نخست موسیقی محلی گوش هایم راآموزش داد  ، تربیت کرد و با خود اخت نمود  ، چرا که موسیقی محلی در کوچه راه می رفت ، کنارت بود ، یک جوری هم الفبا بودی ،  به همین دلیل ترانه را می فهمیدی ، یاد می گرفتی و زمزمه می کردی ،  چندین بار ترانه " یه گلی سایه کمر تازه شکفته " را خوانده و شنیده باشم باید بگویم بی نهایت ! به همین دلیل موسیقی محلی نزدت می ماند چرا که خانگی است لالایی مادرست گهواره جنبان دوران است ، چرا که  گواه بر بزرگ شدنت ، گواه بر غم و شادیت بوده در نتیجه همزاد است همراهت می آ ید ، همه جا همرات می اید حتا  تا نزد قایق رانان ولگا و همین نقطه دور افتاده ی قطبی ! همه جا.....
به گفته ی استاد صبا " ترانه های محلی و ملی با تارهای ناگسستنی به دل های یک ملت وابسته است و هر کس این تارها را به اهتزاز در آورد با دل هم میهنان خود سخن گفته است " یادنامه استاد صبا به کوشش دباشی رویه ۴۸
" صبا معتقد بود که منابع و سرچشمه های اصلی موسیقی سنتی ایرانی همان آهنگها و نغمه های محلی است. این تحقیقات باعث شد صبا برای نخستین بار به وجود ضرب های لنگ (طاق ) در موسیقی ایرانی پی ببرد، آن هم در زمانه ای که استادان فکر می کردند که نوازندگان محلی به اشتباه ریتم لنگ را مینوازند. حاصل تلاشهای صبا و ارمغانهایی که وی از سفر به گیلان و مازندران با خود آورد، قطعات به یاد ماندنی نظیر" دیلمان،رقص چوپی، قاسم آبادی ،کوهستانی و امیری بود. "
بعد از ترانه های محلی نوبت می رسد به گرامافون  که صندوق آوازش می خواندند تا  پس تر که رادیو آمد   گرامافون را با صدای قمر شناختم ، آنچه در این سن مرا پرواز می داد و از دنیای کودکی و نو جوانی می کند و با خود می برد ، فقط صدا بود ! چه صدای خواننده و چه موزیک ،  آنچه کارگر می افتاد صدا بود ، صدا بود که جادوگری می کرد !  و در صدا ها گوشه ی " دشتی " درس دلم شد ، دشتی ترانه ی دل کوچکم  شد که در پیرانه سر هم چنان به آن تکیه می کنم ! نوشتم  صدا بود که جادوگری می کرد ! این جادو در صدای قمر بود ، چند سال پیش در مقاله ای  زیر نام "  قمر بانوی هنر و نیک کرداری " نوشتم : صدایی که ترا برکند وبه اوج ببرد ، به آن ناشناخته ی دور دست .  از خود بیرونت آورد ، بر حریرت نشاند ،آیینه ات شود و با خود آشنایت کند . صدایی از تبار یگانگی وجود . صدایی زلال و پاک همرازو همساز پیر مغان با عطر شعر رازانگیز حافظ . صدایی همرنگ آفتاب  ، صدایی که با تو همره شود و در دل صیقل یافته ات طنین اندازد . صدایی برگرفته از تبسم صبحگاهی و خلوت شب ، صدای قمراست .صدای زنی درد اشنا که خانه در درون صفحه داشت و با محرم و نامحرم همره می شد و حتا من هفت و هشت ساله را نیز نادیده نمی گرفت . رادیو فرصت بَیشتری داد
در آن سال ها به غیر از ترانه های شیرازی  - همه ی ترانه ها از بهبهان تا کهگیلویه ، بوشهر و استان کنونی فارس ، به نام شیرازی نامور بود " ترانه موسم گل را نیز کمی از برشده بودم . این ترانه ای بود که به گونه ای درمن ریشه ای ناشناخته دوانده بود به ویژه هنگامی که پدر  جامش را سر می کشید و آنرا زمزمه می کرد .
موسم گل دور ه ی حسن یک دو روزست در زمانه
ای به دلارایی به عالم فسانه     به که زتو ماند نکویی نشانه ...
 پس از صدای حزن انگیز قمر ، از رادیو صدای دلکش را شناختم یک شب از رادیو سپید رنگی که داشتیم و  وستینگ هوس نام داشت صدایی پخش شد که ترانه را غریبه می نمود  ، پدرگفت به مازندرانی می خواند ، صدا ی دلکش و صدای موزیک میخکوبم کرد ، تپش قلبم را می توانستم ببینم ، کز کرده بودم در خود در صدا در آهنگ ، نام ترانه ی  " امیری " در قلبم ماند ، پایان بخش نخست
امیری دلکش
کلنل وزیری پس از کنسرتی که در رشت برگزار کرد و مورد استقبال مردم قرار گرفت ، سی سال بعد بر این شد که در رشت مدرسه ی موسیقی دایر بکند ، به همین ره و نشان در سال ۱۳۰۸ ابوالحسن صبا را که ازخوب ترین شاگردانش بود در راس این مدرسه صنایع ظریفه  نشانید تا یک دوره شش ساله ی موسیقی که برابر با برنامه شس ساله دبیرستانی بود تاسیس کند . صبا دیگر تنها یک نوازنده و سازنده نبود، تنها یک معلم موسیقی نبود ،بلکه یک پژوهشگر موسیقی هم بود ! پژوهشگری خویشکار ، که در پژوهش های میدانی خود با اسب و قاطر به کوه های عمارلو، دیلمان ، اسپیلی ،  داماش و .... سفر کرد ، رنج راه های دشوار را به جان دل خرید ، با چوپانان ونوازندگان محلی نشست و کلام و نوای شان را به نت کشانید تا  در تازه ای این چنین گشوده گردید ! منوچهر جهان بگلو می نویسد : صبا می گفت در اطراف ما منابع مختلفی وجود دارد که می توانیم از آن بهره ها ببریم ، بروید ، بشنوید و استفاده بکنید !
ره آورد  شش سال در گیلان عبارتند از
۱ - دیلمان این ترانه در دشتی است ، کلام بومی است  
۲ -زرد ملیجه یا گنجشک زرد از از آهنگ های محلی گیلان ( دیلمان ، اسپیلی )
۳ -در قفس  که به نام گیلک در مایه دشتی است
۴ -رقص قاسم آبادی در افشاری است
۵ -کوهستانی در گوسه عشاق دشتی است ، این آهنگ را "گوسفند و خان" نیز می نامند که به معنای صدا کردن و جمع کردن گوسفندان است و صدای پای گله گوسفندانی را تداعی می کند که مشغول پایین آمدن از کوه می باشند .
۶ - امیری یا مازندرانی این آهنگ در دشتی است ، مهدی خالدی که از بهترین شاگردان صباست آنرا تنظیم با کلام  مازندرانی همراه ساخت که بانو دلکش خواند  !
این همان آهنگ است که در باره اش نوشتم :  پس از صدای حزن انگیز قمر ، از رادیو صدای دلکش را شناختم یک شب از رادیو سپید رنگی که داشتیم و  وستینگ هوس نام داشت صدایی پخش شد که ترانه غریبه می نمود  ، پدرگفت به مازندرانی می خواند ، صدا ی دلکش و صدای موزیک میخکوبم کرد ، تپش قلبم را می توانستم ببینم ، کز کرده بودم در خود در صدا در آهنگ ، نام ترانه ی  " امیری " در قلبم ماند که ماند .....
شاهرخ گلستان در مصاحبه با دلکش می نویسد :به تحقیق، هیچ خواننده‌ای نمی‌توانست امیری را مانند دلکش اجرا کند؛ چون وی هم اهل بابل است و هم در" دوران کودکی و نوجوانی" جان و گوش او با این نغمه آشنا بود، یا آن را زمزمه می‌کرد یا در ترنم دیگران می‌شونید. دلکش موفق شد این ترانه را با همان عمق و اصالت و مفهومی که در گذشته داشته است، با شور و حال بسیار بخواند و یکی از جاودانه‌ترین آهنگ‌ها را به یادگار بگذارد.

حادثـه باورنـکردنی سقـوط شهاب سنگ در روسیـه !




روز جمعه ۲۷ بهمن (۱۵ فوریه) منابع خبری روسیه گزارش دادند که برخورد یک شهاب‌سنگ بزرگ به زمین در منطقه اورال واقع در مرکز روسیه، بیش از 900 نفر را زخمی کرده و به تعدادی ساختمان آسیب رسانده است. اکثر حادثه‌دیدگان در اثر اصابت قطعات شیشه و مصالح ساختمانی زخم سطحی برداشته اند اما چند نفر به خاطر جراحت جدی تر در ناحیه سر تحت درمان قرار گرفته اند.




ساکنان محلی گفته‌اند که این شهاب سنگ را دیده‌اند که "مانند یک گلوله بزرگ آتش" در آسمان فراز شهر یکاترینبورگ ظاهر شد و پس از مدتی، با صدایی مهیب به زمین برخورد کرد. به گفته کارشناسان، شهاب سنگ ها معمولا وقتی وارد اتمسفر زمین می شوند به دلیل سرعت فوق العاده زیاد و بالاتر از سرعت صوت، صداهای مهیب و شدیدی تولید می کنند.




ظاهرا این شهاب سنگ به داخل یا در سواحل دریاچه‌ای در نزدیکی شهرک چبارکول، واقع در حدود دویست کیلومتری جنوب یکاترینبورگ سقوط کرده است. به گفته اهالی محلی، تاثیر برخورد شهاب سنگ با زمین به زلزله شباهت داشت که به خصوص در شهر چلیابینسک شیشه پنجره تعدادی از ساختمان ها را شکست و در یک مورد، باعث فرو ریختن سقف یک کارخانه شد.




چلیابینسک واقع در حدود یکهزار و پانصد کیلومتری جنوب مسکو، یک شهرک صنعتی با تعدادی کارخانه، یک نیروگاه اتمی و مرکز ذخیره و پردازش پسمانده سوخت نیروگاهی است. کارشناسان گفته اند که پس از ورود این شهاب به جو زمین، بخش عمده آن سوخته و قطعاتی از بدنه اصلی در نقاط مختلف پراکنده شده است.





شیشه پنجره ساختمان ها تا فاصله دویست کیلومتری محل اصابت قطعه اصلی شهاب‌سنگ شکسته و برخی گزارش‌ها حاکی از آن است که قطعات کوچکتر این جرم آسمانی تا نواحی سیبری هم پراکنده شده است. تعدادی از اهالی محلی توانسته‌اند با استفاده از موبایل، از واقعه سقوط شهاب سنگ تصویربرداری کنند و از طریق اینترنت در دسترسی کاربران قرار دهند.





در یکی از این تصاویر، نور خیره کننده‌ای در هوا ظاهر می‌شود و در پی آن، صدای مهیب انفجار به گوش می‌رسد که ناشی از برخورد قطعه اصلی شهاب سنگ به زمین است. یکی از شاهدان عینی گفته است که حرکت شهاب‌سنگ در آسمان و برخورد آن به زمین "به صحنه سقوط یک هواپیما شباهت داشت با این تفاوت که اندازه آن ده برابر یک هواپیما بود."




حادثه روز جمعه در روسیه در حالی رخ داد که سازمان تحقیقات فضایی آمریکا، ناسا، پیش از این پیش بینی کرده بود که یک جرم آسمانی با قطر ۴۶ متر، شامگاه جمعه، نزدیک‌ترین فاصله یک شیء سماوی با زمین در طول ۱۵ سال گذشته را تجربه می‌کند.

تصاویری متحرک از سقوط شهاب سنگ در روسیه :



شکستنی


دیگر احتیــاط لازم نیستــــــ…
شکستنی ها شکست،

هرطور مایلیـــــد حمــــل کنیــــــد…!!!

          

فرهنگ لغغغغغغغتتتتتتتتت!!!



فروتن : آمپول

Injury: اینجوری

سرباز : بی حجاب

پیشاهنگ : سکوت

Black light: سیانور

Easy Love: لواسان

مملکت : گربه مملی

سیمین : نیم ساعت

Free fall: فال مجانی

کوسه : این که دوتاس

چیذر : چه ضری زدی؟

Superman : مرد بقال

واهمه : همه را باز کن

سیرت : موش دریایی

کامران : راننده کامیون

ایستک : سکتهٔ خفیف

Refer: فرکردن مجدد مو

Too narrow : وارد نشو

سیفی جات : جات امنه!

Dashboard : داداشم برد

عطسه : راس ساعت سه

Tequila shot: پیک شادی

برونشیت : بیرون از صفحه

Accessible: عکس سیبیل

Bahamas: با همه هستش

نوازش : بازش نکن، ببندش

ازون برون : خارج از جو زمین

Subsystem: صاحب دستگاه

Burberry : نون بربری فانتزی

Burkina Faso: برو کنار وایسا

درون گرا : کچلهای داخل خانه

Comfortable: بفرمایید سر میز

After noon : دنبال یه لقمه نون

پورتال : آدم قد بلند فقیر را گویند

مکار : کسی که تخصص اپل دارد

Bahamas Air: هوای همه رو داره

آنکارا : منظور آن کارهای بد است

مسواک : پیاده روی دسته جمعی

Good Luck: چه لاکِ قشنگی‌ زدی

عرض اندام : پهنای شکم را گویند !

موت زارت : سکته! یهویی تلف شدن

تجدید فراش : دوباره فر‌ کردنِ موهاش

کوآرتز : هنرهایی که می گفتی، کو ؟

اسلواکی : نرم و خرامان گام برداشتن

پورشه : فقیر بشه الهی به حق ۵ تن

Macromedia: رسانه های عوام فریب

Al Pacino : همه پاهاتووون رو ورچینین

نیکوتین : نوجوان خوش سیرت را گویند

زالزالک : پدر رستم و داداش کوچولوش

کهنسال : سالروز تولد Leonard Cohen

خواهر زن : کسی که خواهرش را میزند !

Safe Mode : آنچه در تابستان مد میشود

مهتاب کرامتی : مهتاب چقد شبیه عمتی

Good after noon : دنبال یه لقمه نون حلال

مزدور : نوعی موز که در مناطق دور می روید

کدخدا : کسی که به برنامهٔ اتوکد تسلط دارد

واویلا : ویلایی که درش به روی همه باز است

Hello Honey : جهنم و عزیزم! کوفت و عزیزم!

Histogram : شما (دوست) گرامی، خفه شو!

We Are : به ویار زنان در دوران بارداری گویند !

Bertolucci: چپ چشمی که بربر نگاهت می‌کند

فیله گوساله : فیل نفهم،فحش رایج بین فیل ها

Longtime: در حمام ، زمان پیچیدن لُنگ را گویند

سیتوپلاسم : (بندری) به خاطر تو پلاس و علافم

برون گرا : کچلهای خارج از خانه، کچلهای خارجی

Long time no see: !دارم لونگ می‌‌پیچم ، نگاه نکن

مالاریا : کلمه ای که اهالی لار اول هر جمله میگویند

مهران : شخصی که در هوای مه آلود رانندگی می کند

فرزاد : کسی که به طور مادر زاد  موهایش فرفری باشد

زباله دان : آشغال شناس ،آنکه در تفکیک زباله تبحر دارد

کاریزماتیک : قناتى که خانمها براى ذخیره ى ماتیک میکنند

کرباسچی : رانندهٔ اتوبوسی که هرچه داد می‌زنی نمیشنود

اتومبیلرانی : نوشیدنی گوارا، حاوی تکه های طبیعی اتومبیل

صفا سیتی : شهری که مردم آن همیشه در صف ایستاده اند

هالوژن : ژنی که عامل اصلی ساده لوحی در انسان می باشد
آنتی هیستامین : آنکه مخالف هیس کردن تا ۱ دقیقه می‌باشد

پارکینگ : شخصی که به صورت پاره وقت به پادشاهی می پردازد

فیلهارمونیک : فیلی که از تناسب اندام برخوردار است،فیل موزون

Sin City : فروشگاهی بزرگ، عرضه کننده مایحتاج سفره هفت سین

سیرابی : وضعیتی که در آن فرد نمیتواند حتی یک قطره دیگر آب بخورد

Parkinson: پسر سرایدار را گویند که در اتاقکی در پارکینگ زندگی‌ می‌کند

Good setting: آن سه چیزِ نیک را گویند : گفتار نیک – کردار نیک -پندار نیک

Sweetzerland: سرزمینی که مردمانش زیاد زر می‌‌زنند اما به دل‌ می‌‌نشیند

Very well: رها و آزاد و افسار سرخود و بی تکلیف و سرگشته و بی جا و مکان