ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

زن و آفرینش

امروز کتاب "بارورتر از بهار" را می خواندم. در همان مقدمه کتاب به مطالبی جالبی برخوردم. 

.

.

.

آفرینش برای زن، یک فعالیت ذاتی و روانی و بدنی است. رویکرد زن به هنر می تواند کاملا منتطره باشد اما عواملی مانند بالندگی، مسایل بیرونی و اجتماعی و همچنین رویاروی ذهنی و عینی با مرد و بالاخره عشق و عاطفه هایی که در پیوند با آن پدید می آید، می تواند هنر زنانه را شکل طبیعی دهد و یا به انحراف کشد و از جنبه های مشخص زنانه عاری کند. و به عبرات دیگر تاثیر جامعه پدرسالار و مرد سالار را با خود داشته باشد و هویتی مستقل به دست ندهد. آن نیمه پنهان مردانه ای که به قول "یونگ"  در هر زن می توان سراغ کرد در بازسازی جهان، بدانگونه که می خواهد باشد، تاثیر کند و این جاست که شاعر زن جهان را از دید خود می سازد یا که از دید پدر، همسر و حتی پسرش. شاعر در روح جهان حلول می کند و رفتارش را به شکل دلخواه خود در می آورد و در واقع تجربه های خود را بر آن تحمیل می کند. و آنجا که جهان در ذهن او به بدویت آغازین می رسد، از زهدان او شکل می گیرد و با کلام، طرح زده می شود. نوعی بردباری که حالا سر به عصیان برداشته است. اما تفاهم و دوستی و عشق را در رقت حسی شاعرانه برتر می داند، و گاهی حتی اسیر حس زنانه می شود. و ... 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد