ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

گریه میکنم

اشک‌های من

ذره ذره‌ی وجود من که آب می‌شود

گریه می‌کنم

زندگی میان چشم‌های من سراب می‌شود


موج آرزو

در فراز لحظه‌ها به اوج می‌رسد

آه زندگی

موج‌ها سقوط می‌کند

نقشه‌ها بر آب می‌شود


جاده تا کجاست؟

هر چه می‌روم

هر چه میدوم

راه مانده را حساب می‌کنم

ای دریغ

با شکستنی

با نشستنی

راه مانده بی‌حساب می‌شود


خسته ام

از نشیب روزگار خسته‌ام

از تمام فصل ها و روزها

از دروغ سبزی بهار خسته ام


با توام...

داری از خودت فرار میکنی

داری از جفا

با دلم

 نیمه ی وجود خود چه کار میکنی؟



رحم کن

در هجوم سیل‌ها

هر چه ساختم

                 خراب می‌شود

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد