ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

ثبت است بر جریده عالم دوام ما

من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!

کجای این غزل...?


کجای این غزل خسته ایستاده زنی

که راه داده به من لحظه ای... قدم زدنی

 

کجای این غزل خسته زخمهای تنم

نشسته اند به گلهای سرخ پیرهنی

 

کجا؟کجای غزل آنچنان فشرده امش

که نیست قابل تشخیص از بدن...بدنی

 

کدام بیت می افتد میانمان صلحی

که پا بگیرد از آن صلح جنگ تن به تنی

 

بگیر تا ابد این کشته را در آغوشت

چنان شهیدی که آرمیده در کفنی

 

لبالب از غزلم... با صدای مخملیت

بیا ندیده بگیر این سکوت را...دهنی!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد