من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!
من دون کیشوتی مضحکم که بجای سرنیزه و کلاه خود مدادی در دست و قابلمه ای بر سر دارد! عکسی به یادگار از من بگیرید من انسان قرن بیست و یکم هستم!
آن عشق ماندنی ست
وقتی دمیده ای ، تو عشق خودت را به قلب من
حتی اگر که بشکند دل من
باز عاشقم
آیین آینه ، محو تو بودن است
حتی اگر که بشکندش سنگ روزگار
در هر شکسته ، تو تکرار می شوی
در تکه تکه ی آن ، باز نقش توست
یکصد هزار تو
زیباست عاشقی
آن عشق پاک تو
هرگز نمی رود از سینه ام برون
تنها ظهور و جلوه آن ، جور دیگری است
یکدم بیاد تو ، لبخند می شود
گاهی ز هجر تو ، آهی به سینه ام
گاهی به شکل بغض
لختی بسان اشک
این است مهربان
اصل بقای عشق
مهراب
یکشنبه 6 بهمنماه سال 1392 ساعت 12:33